اعتراض کور، اعتراض مرده است

بخشی از تحریم‌گران تندرو به چیزی کم‌تر از فروپاشی محض جمهوری اسلامی راضی نبودند و به همین دلیل هر چیزی فروتر از آن و کمتر از سرنگونی جمهوری اسلامی را مزدوری و خیانت تصور می‌کنند و از همین روست که شراره‌ی غضب‌شان دامن همه‌ی کسانی را که راضی به کمتر از خواسته‌ی خودشان شوند می‌گیرد.

همین بخش – طبعاً مراد آن قسمت رأی‌ندهندگان اهل مدارا و فروتنی نیست – اتفاقاً در زمره‌ی کسانی‌اند که نه جلیلی بلکه پزشکیان را هم آدمی یکسره بی‌خاصیت و فاقد توان مدیریتی و قدرت اثرگذاری می‌دانند. یکی از نقدهای آن‌ها – مانند جلیلی‌چی‌ها – به پزشکیان این است که «برنامه» ندارد.

 اما اگر از خود همین تحریم‌گران تندرو بپرسید برنامه‌ی شما برای براندازی جمهوری اسلامی چی‌ست و چگونه آن را پیاده می‌کنید، چیز مشت‌پرکنی از حرف‌شان در نمی‌آید. به هر حال این چند سال (چند دهه در واقع) سابقه‌ی فعالیت و کارنامه‌ی کنشگری و ستیزه‌جویی‌شان بارها شکست خورده است. آن هم به خاطر خودشان.

 مصداق بارز و پرفروغ این ناکامی نشست جورج‌تاون بود و آن‌چه که می‌دانیم رخ داد. خوب برای کسانی که فرقی نمی‌کند جلیلی رییس جمهور باشد یا پزشکیان (البته جلیلی برای‌شان بهتر بود چون به صراحت می‌گویند پزشکیان باعث تداوم نظام می‌شود)، برنامه چی‌ست؟ راه عملی کدام است؟

تاریخ فعالیت آن‌ها، راه‌های عملی و برنامه‌های‌شان را نشان می‌دهد: تحریم همه‌جانبه‌ی ایران، حمله‌ی نظامی، لابی برای تروریستی اعلام کردن سپاه، هجوم بردن به نمایندگی‌های ایران در خارج از کشور، ارعاب شهروندانی که مثل خودشان فکر نمی‌کنند و همین‌جور بشمارید تا امروز.

 خوب این کارنامه و این برنامه‌ها، ما و ایران و خودشان را به کجا رسانده است تا امروز؟ چرا به هدف‌شان نزدیک‌تر نشده‌اند و دورتر شده‌اند؟ لابد این‌که آن‌ها از هدف‌شان دور شده‌اند گناه و تقصیر ماست؟ بله می‌گویند تقصیر ماست. تعارف هم نمی‌کنند.

 بسیار خوب. گرفتیم که تقصیر ماست. گرفتیم که اگر ما با شما همراه بودیم جمهوری اسلامی زودتر سقوط می‌کرد. خوب چرا کاری نمی‌کنید ما با شما همراه شویم؟ مگر می‌شود با هتاکی و دشنام سراغ ما بیایید و بعد انتظار داشته باشیم کنار شما قرار بگیریم؟ راه بهتری نبود؟ خطای خودتان را می‌بینید؟

در تمام این سال‌ها این طیف از مخالفان جمهوری اسلامی راهی را رفته‌اند که به گمان من اشتباه بوده است. آب در هاون کوبیدن بوده و افزایش هزینه‌ها برای مردم و جامعه‌ی مدنی بدون این‌که به ساختار قدرت و سیطره‌ی استبدادی حکومت کمترین صدمه‌ای بزند. قربانی ضعیف‌تر شده و ظالم قوی‌تر.

جای آن دارد این سخنان موسوی را دوباره بخوانیم: «برادران ما! اگر از هزینه‌های سنگین و عملیات عظیم خود نتیجه نمی‌گیرید شاید صحنه درگیری را اشتباه گرفته‌اید؛ در خیابان با سایه‌ها می‌جنگید حال آن که در میدان وجدان‌های مردم خاکریزهایتان پی در پی در حال سقوط است.»

سقوط این خاکریزها این بار برای دو طیف رخ داد. بخش تمامیت‌خواه جمهوری اسلامی با دیدن نتیجه‌ی غیرمنتظره‌ی سقوط مشارکتی که بهت‌زده‌شان کرد. و بخش افراطی تحریم‌گران. هر دو با سایه‌ها می‌جنگند و خاکریزهای‌شان پی‌درپی در حال سقوط است. این مضمون بیانیه‌ی ۱۶ موسوی است.

«اینها سخنانی است که ما از روی خیرخواهی می‌گوییم و شنیده نمی‌شود. اگر می‌شنیدند راه پیروزی خیلی نزدیک می‌شد؛ آن پیروزی را می‌گویم که عبارت از غلبه یک حزب نیست، بلکه فراگیر شدن بلوغ یک ملت است». این پیروزی، پیروزی همگان باید باشد. بازی برد-برد نه بازی باخت-باخت.

 «این ما نبودیم که سبز را انتخاب کردیم، بلکه سبز بود که ما را برگزید. آیا ممکن است که این رنگ، برادران ما را نیز برگزیند؟ آری ممکن است، زیرا ذی‌جود کسی است که به حیله حیله‌زننده نگاه نمی‌کند، و راه سبز شدن بر هیچ کس بسته نیست» و میرحسین این‌جا خود را «همراه» ما خواند نه رهبر.

یادآوری می‌کنم که کسانی که چنان دشمن میرحسین بودند که لحظه‌ای در دروغ‌پراکنی و افترا زدن به او فروگذار نمی‌کردند حتی در حصر، ناگهان میرحسین برای‌شان قهرمان شد به خاطر رأی ندادن در انتخابات ۱۴۰۳ و گمان کردند که میرحسین هم چون آنان درنده و هتاک است. واقعاً تفاوت را نمی‌بینید؟

این است حاصل و دستاورد این خصومت کور و از سر لجاجت و استیصال:

ره نبرده هیچ در مقصود خویش

رنج ضایع سعی باطل پای ریش

و چه کرده‌اند؟ «صید سایه» و می‌دود چندان که بی‌مایه شود.

بایگانی