اتفاق را
کمگوی شدهام و کمنویس، اما معنایش این نیست که هیچام در درون نیست. تگرگی هست، دردی هست . . . مرگی هم البته هست! در
کمگوی شدهام و کمنویس، اما معنایش این نیست که هیچام در درون نیست. تگرگی هست، دردی هست . . . مرگی هم البته هست! در
تاجری در خم شد عارفی بازاری در همان منزل اول گم شد شاعری خم می شد منشی قبله عالم می شد زاهدی نام خدا را
امشب هوای گریستنی داشتم دراز. بوی خاک، بوی دیار و بغضهای مهجور در گلو ماندهای که تنها بر مزار عزیزان میشکست، اینجا حسرت شده است
دیر زمانی است که جویای این بودم تا داریوش آشوری با نوشتههای نقاد و جاندارش پا به وادی ملکوت بگذارد تا هم نوشتههای خود او
امروز بعد از یکی دو هفته به خانه تلفن کردم و خبری را شنیدم که دیگر برای خانواده قدیمی شده بود اما برای من تازه
بالاخره در کار طربستان این صفحه گشایشی بزرگ حاصل شد. به یاری نویسندهی در عصر ظلمت (محمد اکبر بوشهری) قالب جدیدی را برای پخش موسیقی
نقد درخشان داریوش آشوری بر آرای فردید
دیروز و امروز (در واقع از دوم تا چهارم آوریل) در موزهی بریتیش، برنامههای ورزش باستانی و رقص ایرانی اجرا میشد که دیروز ما هم
دو شب پیش میخواستم بنویسم که: دستم کنون در دامن آه است از من به من فرسنگها راه است . . . دستی، دست پر
از هفتهی آینده، حلقهی ملکوت به طور کامل و مطلق تعطیل خواهد شد: بر نتابد زحمت ما بیش از این خاک درت لطفها کردی بتا