اسفند ۱۳۸۳

آیا عقل کافی است؟

گویا گرد و غبار آن نقد طعن‌آلود دکتر وحید بر دکتر سروش هنوز فرو ننشسته است. از مجموع واکنش‌های مختلفی که از گوشه و کنار

اسفندگان من

در این بنای خاکی ذرات خفته‌جانگویی ورود تو،پیوند مهر دارد با روح خاکیان.هر چند روز آمدنت،در ماه مهر نیست.با مهرِ ماه بود تمام وجود تو!اسفندگان

از آن آوازهای طربناک

تازه به خانه برگشته‌ام و می‌بینم که سید خوابگرد پیش‌دستی کرده است و وبلاگ امیر حسین سام را پیش‌تر از من زان سوی هفت‌پرده به

انتقاد یا فرافکنی

دو سه روزی است که نقد حمید وحید دستجردی با عنوان آنتی‌رئالیسم دینی بر تئوری قبض و بسط دکتر سروش در روزنامه‌ی شرق منتشر شده

راه دشوار معرفت

آسان‌ترین کار در برابر تصمیم‌های دشوار عقلانی و اجتماعی در روزگار ما، مخصوصاً در مغرب زمین، همراه شدن با امواج رسانه‌ای و تبلیغات سیاسی است.

آی عشق! چهره‌ی آبی‌ات پیدا نیست!

مقاله‌ای را می‌خواندم درباره‌ی علل فرار مغزها و مهاجرت نخبگان به خارج از کشور که از دید نویسنده‌ی از درون ایران که محتملاً وابستگی فکری

تنیده یاد تو در تار و پودم

این ترانه‌ای که شعرش را ابوالقاسم لاهوتی سروده بود و محمد رضا شجریان سال‌ها پیش آن را خوانده بود، یعنی تصنیف «یاد تو»، از آن ترانه‌های جنجال ساز

اعتدال و تأخیر؛ افراط و تعجیل

تازه از سخنرانی امشب دکتر سروش برگشته‌ایم و تا هنوز مطالب در ذهن‌ام زنده و جان‌دار هستند باید این‌ها را بنویسم که دغدغه‌ی این چند

استادی عشق

در یادداشت قبلی گفته بودم که عشق، گریزگاهی است برای رهایی از خود. این قدح عشق نیست، شاید مدح آن هم نباشد. سوء تفاهمی پیش

کشف‌های سلوک

آدم‌ها وقتی بخواهند تعادلی میان جهان تن، و دنیای‌ جان‌شان بر قرار باشد و حق روح را ادا کنند، راه‌های مختلفی را می‌آزمایند. بار هستی