تازه از سخنرانی امشب دکتر سروش برگشتهایم و تا هنوز مطالب در ذهنام زنده و جاندار هستند باید اینها را بنویسم که دغدغهی این چند هفتهی من بودهاند. برنامهی امشب، در واقع بزرگداشتی بود برای مهندس بازرگان. اولین سخنران مسعود بهنود بود و تنها به اختصار دربارهی او میگویم که بهنود سخنپرداز و قصهگویی بسیار ماهر و زبر دست است و بر این چیزی نمیافزایم. به اعتقاد من، سخنرانی امشب سروش از درخشانترین و جذابترین سخنانی بود که تا به حال از او شنیدهام. امشب که بر میگشتیم احساس میکردم بال در آوردهام، بس که این سخنان به دلام نشست.
سخنان دکتر سروش دربارهی اعتدال دینی بازرگان بود. در ابتدای سخن او از نخستین گفتاری یاد کرد که دربارهی بازرگان در حسینیهی ارشاد اندکی پس از وفات او داشته است که بعد از آن منتشر شد با عنوان «آنکه به نام بازرگان بود نه به صفت» که بازرگان کسی بود که دینفروشی نمیکرد و از دین وسیلهای برای نام و نان نساخته بود. سروش به درستی و به دقت بر این نکته انگشت نهاد که بازرگان در تاریخ ما پدیدهای تازه بود به این معنا که در فرهنگ ما گروه فقیهان، عارفان و فیلسوفان، به ترتیب در اصنافی بودند تکلیفاندیش، رازاندیش و ماهیتاندیش. اینها چندان که باید به مقولهی عدالت نیندیشیده بودند.
سروش از نامهای یاد کرد که مرحوم بازرگان در اواخر حیات خود نوشته بود و در آن به نوعی نقد حالی از خویش آورده و از تغییر نگاه خود به دین سخن گفته بود. عنوان نخستین این مطلب این بوده است: «خدا و آخرت تنها هدف انبیا». که سروش از معدود کسانی بوده است که برای بازرگان نوشته است که صد در صد با سخنان او موافق است. حتی بسیاری از یاران بازرگان او را ملامت کرده بودند که بعد از عمری مبارزه در واقع سخنان خود و پروندهی عملی خود را پس گرفته است و اعلام نوعی اعتراف به خطا در روشهای خود کرده است. این کشف بازرگان، گویا واکنشی بوده است به سیطرهی فقه در احوال و آثار جامعه که سروش در انتهای سخناش به آن اشارهای کرد و من هم آن را خواهم آورد.
با آن پیشینهی تاریخی، بازرگانی که در غرب تحصیل کرده بود، چیزی را در آثار خویش منعکس میکرد که نمایندهی نگاهی دیگر به دین بود؛ تصوری دینی که آثار بهره جستن از عناصر برون دینی در آن مشهود بود. بازرگان، اعتنا و التفات چندانی به فلسفه نشان نداد و در واقع آن ماهیتاندیشی و باریکبینیهای فیلسوفانه در سخنان او تجلی پیدا نکرد. سروش نقل میکرد، به طنز، که بازرگان و طالقانی وقتی که همبند بودهاند، طالقانی برای بازرگان از فقه و معقولات خود سخن میگفته است و بعدها بازرگان میگوید که طالقانی یاوههایی میگفت! و مراد او از این یاوهها، همان نگاههای فیلسوفانه و ماهیتاندیش بود. سروش همچنین از مطهری یاد کرد که آشکارا در مقدمهی یکی از مجلدات اصول فلسفه و روش رئالیسم بازرگان را در نگاهاش به دین متهم به بیراه رفتن کرده است و صراحتاً زبان بر او دراز کرده است. این قدر، از اختلاف مشرب بازرگان در نگاه فلسفی به دین.
سروش برای روشن ساختن تعبیر اعتدال دینی بازرگان، او را با خلخالی مقایسه کرد تا در واقع دو نوع متفاوت دینداری را در برابر هم بنشاند: دینداری اعتدال و دینداری افراط؛ یا به تعبیری دیگر، دینداری حقیقتاندیش و دینداری هویتاندیش. به عنوان نمونهای آشکار که بسیار در خور تأمل هم هست، سروش از اعدامهای شتابزدهی اول انقلاب در مدرسهی علوی، مدرسهای که سروش خود در آن تحصیل کرده است، یاد کرد و اینکه چگونه صادق خلخالی به اصرار و الحاح خواهان اعدام تعداد هر چه بیشتری از افراد گرفتار شده بود و نهایتاً هم این کار را انجام داده بود. در این میانه، بازرگان البته به مخالفت در برابر خلخالی برخاسته بود و خواسته بود تا در اجرای احکام اسلامی، درنگ ورزد و صبر کند. به عبارتی دیگر، خلخالی مستقیماً به احکام اسلام استناد میکرد، به صحت و سقم برداشت از این احکام کاری نداریم، در حالی که بازرگان در پی این بود که همین احکام به تأخیر بیفتد و در واقع مشاهدهی همین روشها در ابتدای انقلاب گویا او را از همراهی با جریان حاکمیت عملاً روگردان کرد.
خلاصهی سخن سروش، که به بیانی دیگر، از زبان بازرگان گویی بیان میشد این بود که در دین احکام داریم و اخلاق. قلب دین، احکام دین نیست بلکه اخلاق آن است. در دین مقولات بسیار مهمتری هست که در کنار آنها میتوان حتی اجرای احکام صریح شریعت را فرونهاد و در آن درنگ و تأخیر ورزید. به عنوان مثالی روشن، سروش از نحوهی اجرای حکم نماز جمعه در میان شیعیان یاد کرد که دوازده قرن اجرای حکم و آیهی صریح قرآنی نماز جمعه را به تأخیر انداختهاند. فقیهان شیعهی دوازده امامی، اجرای نماز جمعه را نه تنها ناروا که بلکه بعضی آن را در زمان غیبت امام دوازدهم شیعیان، حرام دانستهاند. به عبارت دیگر، تصرف آشکاری داریم در مر و نص صریح قرآن. سروش از آیتالله خوانساری یاد کرد که گفته بود حکم قصاص تنها باید در زمان حضور امام دوازدهم اجرا شود و عملاً اجرای این حدود را تا زمانی نامعین به تأخیر انداخته بود. خلاصهی سخن اینکه اختلاف موضع بر سر عمل به احکام شریعتی به روش و شیوهی عمل به اینها بر میگردد و اولویتی که اخلاقیات و روح دین نسبت به احکام شریعت دارند. برای کسی مثل خلخالی مهم نبود که روش اجرای احکام چه باشد. او متهم را داشت، حکم را هم داشت، زمان و مکان هم برای او مهیا بود و تنها اشتیاق یا شهوت اجرای احکام برای او باقی ماند بود. بازرگان اما دغدغهی روشها را داشت و اینکه بعضی احکام را باید به تأخیر انداخت، حتی تا زمانی نامعلوم. سروش این نوع رفتار بازرگان را محصول تجربه و دید علمی و روشمند او میدانست و در واقع تأثیر نگاه و دانش بروندینی که ذهن او را از چنبرهی برداشتهای خشک و تنگنظرانه بیرون کشیده بود.
او نکتهی درخشان دیگری را افزود که مخصوصاً هم برای فقیهان و هم برای حکومتیان جای تأمل بسیار دارد. سروش به اسلام هویتی اشاره کرد که امثال خلخالی در پی آن بودند که با همین اعدامها به جهان نشان بدهند که ما که هستیم. وقتی اقتصادی اسلامی در کار نباشد و تئوری سیاسی اسلامی وجود نداشته باشد، البته اعدام و قصاص اسلامی هست و اسلام هویتاندیش ا
مطلب مرتبطی یافت نشد.