شکوه قامت انسان
امروز هفت سال گذشت از… از… نمیدانم حالا چطور توصیف کنم این نبودن یا بودن را. این قدر میدانم که هفت سال است که دیگر
امروز هفت سال گذشت از… از… نمیدانم حالا چطور توصیف کنم این نبودن یا بودن را. این قدر میدانم که هفت سال است که دیگر
فتنهی چشم تو چندان ره بیداد گرفت که شکیب دل من دامن فریاد گرفت آن که آیینهی صبح و قدح لاله شکست خاک شب در
در میان آوازهای دورهی جوانی شجریان اجرایی هست که دست بر قضا عنواناش هم «جوانی» است. آوازی است روی غزلی از فروغی بسطامی در سهگاه
دیرزمانی است که فراز و نشیبهای سیاسی (داخلی و خارجی) ایران را با تأمل – و گاهی تأسف – تنها تماشا میکنم. درس و عبرت