آیینه‌ی صبح و قدح لاله…

فتنه‌ی چشم تو چندان ره بیداد گرفت
که شکیب دل من دامن فریاد گرفت

آن که آیینه‌ی صبح و قدح لاله شکست
خاک شب در دهن سوسن آزاد گرفت

آه از شوخی چشم تو ، که خونریز فلک
دید این شیوه‌ی مردم‌کشی و یاد گرفت

منم و شمع دل سوخته، یارب مددی
که دگرباره شب آشفته شد و باد گرفت

شعرم از ناله ی عشاق غم انگیزتر است
داد از آن زخمه که دیگر ره بیداد گرفت

سایه ! ماکشته‌ی عشقیم که این شیرین کار
مصلحت را ، مدد از تیشه‌ی فرهاد گرفت


پ. ن. گل‌های تازه‌ی ۳۷. تار فرهنگ شریف؛ آواز محمدرضا شجریان؛ غزل سایه؛ عکس از الهه کیانپور.

بایگانی