شمهای واگو از آن خوش حالها
طرفه نعمتی است غفلت. آدمی وقتی به حال خویش است و اعتنا و التفاتی به جهان خارج و تعلقی به رد و قبول خلایق نداشته
طرفه نعمتی است غفلت. آدمی وقتی به حال خویش است و اعتنا و التفاتی به جهان خارج و تعلقی به رد و قبول خلایق نداشته
دیشب، مراسم رونمایی کتاب اخیر امین ساجو با حضور خودش و ملیز روتون بود. در این یکی دو سال گذشته، جمعی چنین جذاب، پربار و
غروب است و احساس میکنم این منم که با آفتاب فرو میروم. هوا سرد نیست اما گویی چیزی دارد استخوانهایام را میسوزاند؛ دارم منجمد میشوم.
بخشهایی از رمان خواندنی خلجی، کاتب کتابچه، را، به نقل از وبلاگ خودش در اینجا میآورم. در لندن میتوانید این کتاب را از کتابفروشی داور تهیه کنید:
ای رازدانِ مستی صهبا سخن بگوای پردهدارِ منزل عنقا سخن بگوخار خشونت است که در خاک ما دمیدای خندهات لطافت دیبا سخن بگوتنگ است عرصه
تابستان سال پیش بود که در سفر آلمان به دیدار سایه در کلن رفتم. یکی از مسایلی که طبعاً در چندین ساعت نشستن نزد سایه
تصنیفی تازه با نام «میدانم که میآیی» که آهنگساز آن امیر حسین سام و خوانندهی آن علی بیات است، به مجموعهی طربستان افزوده شده است.
امشب تلفنی نامنتظر داشتم از حبیب شفیقی نادیده که گویا سالهاست ساکن دیار بریتانیاست و در تمام این مدت ایام غربت و فراق، غریب است
دارم راهی میشوم که از اداره بیرون بزنم. داشتم غزلیات شمس را میخواندم به تورق و تفرجکنان. ناگهان گلویام گرفت و حیران ماندم. میخواهم از
آیا هر آنچه در خلوت آدمی میگذرد، نباید در جلوت آشکارا شود؟ آیا این قاعدهای است که همه چیز را شامل میشود؟ یادداشت حسین درخشان،
دو سه روزی است که رمضان میزبانی میکند و هنوز بر خوان او، چنان که باید، به میهمانی ننشستهام. بس که از تصدق سر حکومت
امروز، از سر کنجکاوی و تصادف، فیلم سر بریدن کن بیگلی را دیدم. گروهی به نام اسلام در پس نقاب و پرده، دین و اعتقاد
خیلی پیشتر از اینکه سردبیر کیهان آن یادداشت کذایی و مضحک را بنویسد، در کیهان فتوایی چاپ شده بود از آیات عظام دربارهی استفاده از
در این هفته گذشته مرتب با خودم کلنجار رفتهام که از نوشتن مطلبی دربارهی عنکبوتبازیهای شریعتمداری کیهاننویس خودداری کنم. پرهیز من بیشتر از این رو
یادداشت کوتاه حسین درخشان در واکنش به ماجرای اخیری که آتشاش را آشوری برافروخته است، نکتهی ظریفی را در خود دارد که چه بسا از
بارها این نکته را نوشتهام و بار دیگر به تأکید مینویسم. این چند روزه که بحث نظری دربارهی وبلاگ بالا گرفته است، میبینم که در
یادداشت اخیر داریوش آشوری [«سلامی دو باره»]، حکیمالملکوت عرصهی وبلاگ، اگر چه در حقیقت معرفی چند مصاحبهای بود که به تدریج پس از گفتوگو دربارهی
چندی پیش کاتب کتابچه یادداشتی نگاشته بود با عنوان «مطبوعات و قوهی قضاییه: ترویج خشونت». در ذیل آن یادداشت نکاتی را به اجمال و اختصار