دو سه روزی است که رمضان میزبانی میکند و هنوز بر خوان او، چنان که باید، به میهمانی ننشستهام. بس که از تصدق سر حکومت دینی وطنی، در افواه و رسانهها شنیدهایم که رمضان ماه تصفیهی باطن و خلوت دل است، گویی اهمیت و قدر آن از یادها رفته است. راست گفتهاند که انظر الی ما قال و لا تنظر الی من قال، اما انصاف بدهید که در این زمانهی وانفسای معرفتکشی، حتی آنها که به نام و نشان روشنفکر نامیده میشوند، تا نامی از خدا و دین میشنوند، چنانکه جن از بسمالله، از هر چه متصف به صفت دین است گریزاناند. باری، دگران آنچه میکنند اختیار ایشان است. سخن من، حکایت دل است. دیر زمانی است که مجال خلوتی نداشتهام تا تجربههای سلوک ایام شباب را مرور کنم و غبار از آموختههای دشوار آن روزگاران بزدایم. پشت سر را که مینگرم احساس میکنم دیگر آن چالاکی چندین سال پیش را ندارم. اما شوق و رغبت سر به گریبان فرو بردن و حساب کشیدن از دل و نفس خویش هنوز در اعماق ضمیرم جاری است. رمضان برای من پیوندی استوار دارد با دعا که انس و الفتی کهن با آن دارم. دیشب بخشی از دعای حضرت امیر را با خود زمزمه میکردم که: «مولای یا مولای! انت العزیز و انا الذلیل. فهل یرحم الذلیل الا العزیز؟» و بر خود لرزیدم که تا به امروز توقع دوستی، همدلی، مهربانی، انصاف و رحمت و رأفت از کسانی داشتهام که یا چون من ذلیلاند یا خود به نوعی گرفتار حرص و آز و آرزو و غضب و شهوتاند. گیرم که آدمیان روی از من بر تافتند، گیرم که هیچ بنیبشری به صدق و اخلاص همراهیام نکرد، عزیز مقتدر جبار هم آیا از در خصومت و نفاق و ریا در میآید؟ میخواهم این رمضان را به عزلت و سکوت سر کنم شاید بتوانم غبار و خاشاک را از آن چشمهی آسمانی بزدایم و بار دیگر جوشش و درخشش آن منبع نور را با تمام ذرات وجود حس کنم. آری سکوت باید. روزهی سکوت.
پ.ن. برای مهدی، علیرضا دوستدار و کسانی که این پرسش برایشان پیش آمده مینویسم. در فرهنگ دینی و منجمله دین اسلام، روزه گرفتن اختصاص به لب فروبستن از طعام و شراب نداشته است. قویترین شاهد آن، آیهی ۲۶ از سورهی مریم است بدین مضمون: « إِنِّی نَذَرْتُ لِلرَّحْمَنِ صَوْمًا فَلَنْ أُکَلِّمَ الْیَوْمَ إِنسِیًّا». در نتیجه، ملازمت روزه و سکوت را از شباهت صوم و اصم نگرفتهام. اشارهی آشکار من به سخن حضرت مریم است در همین آیهی فوقالذکر. یعنی روزهی ظاهری و متعارفی که مسلمین برای ماه رمضان میشناسند، تنها یک نوع از انواع روزه است. در بیان مبسوط و عرفانی آن، ملا حسین کاشفی در لب لباب مثنوی، در رشحهی سوم از عین اول، در صدر ابیات مولوی در باب روزه آورده است:
«و آن در شریعت امساک است از مفطرات و در حقیقت اعراض است از التفات به جمیع کائنات و گفتهاند: روزهی جسد باز ایستادن است از طعام و روزهی دل نگاه داشتن دل است از وساوس آثام، روزهی روح، عدم التفات به کل انام و روزهی سر، استغراق در بحر مشاهده است علی الدوام و آنکه روزهی صورت دارد، افطار او در شب باشد و آنکه روزهی معنی دارد افطار او در وقت لقای رب باشد که صوموا برؤیته و افطروا برؤیته کما اشار الیه المولوی…»
مطلب مرتبطی یافت نشد.