تهی را چگونه پُر میتوان کرد؟
این پرسش، پرسش پیگیر هر کسی است که به احوال نفساش پیوسته میپردازد. تمام سرگشتگیهای آدمی با همین تهی بودن یا پر بودن است که
این پرسش، پرسش پیگیر هر کسی است که به احوال نفساش پیوسته میپردازد. تمام سرگشتگیهای آدمی با همین تهی بودن یا پر بودن است که
غلام نرگس مستِ تو تاجدارانند خرابِ بادهی لعل تو هوشیارانند… نصیب ماست بهشت ای خداشناس برو که مستحق کرامت گناهکارانند بیا به میکده و چهره
پرویز جانام! مینویسم برای اینکه سینهام دارد میگدازد. یک جایی باید بایستم؛ میدانم. یک جایی باید ایستاد، نشست، سکوت کرد. رابطههای آدمها هم فرق دارد
پرویز جان! نازنینام! خیال میکنم مثل هر بار، هر بار در این نُه سال گذشته که نامهای را خطاب به تو نوشتهام، باز هم نامه
تو را با عاشقی، مستی و رندی شناختم. با شور و قلندری آغاز شدی. ولی پایان نداری. «مردن عاشق نمیمیراندش». اما این منام که اینجا
آدمی به چه آدمی میشود؟ به پارسایی یا به معصیت؟ کدام یک سکوی پرتاباش به بالا میشود؟ کدام یک اسباب سقوط میشود؟ پارسایی یا همین
این سومین بار است که شعر آزادی سایهی نازنین را در ملکوت میآورم. هر بار به مناسبتی. این بار بهانهاش تصنیفی است که کیوان ساکت
مدتهاست، شاید چندین سال است، فکر میکنم چه چیزی میتواند به آدم گنجایش بالا بدهد. گنجایش اصلاً یعنی چه؟ یعنی اینکه زود عصبانی نشوی، زود
شب قدر، نسبتی دارد با قدرت، ولی نه این قدرتهای مادی و ظاهری زودگذر که همه چیزش در گرو اسباب دنیوی است. قدرتهایی هستند از
فرقِ پدرِ خاک، بر خاک، شکافته است این بشارتِ ازلی صبح بر آستان سحر در خون نشسته است و هنوز تا آخرِ شامِ ابد رستگاری
پس از نقد نخستینی که بر مقالهی اخیر محمدرضا نیکفر نوشتم، نقدِ – به نظر من خوبِ – امید مهرگان (نقد هر نوع «الاهیات شکنجه»)
اول این آیات را بخوانید: «وَیُحِقُّ اللّهُ الْحَقَّ بِکَلِمَاتِهِ وَلَوْ کَرِهَ الْمُجْرِمُونَ فَمَا آمَنَ لِمُوسَى إِلاَّ ذُرِّیَّهٌ مِّن قَوْمِهِ عَلَى خَوْفٍ مِّن فِرْعَوْنَ وَمَلَئِهِمْ أَن
آسان نیست درک اینکه چرا عدهای بیوفایی میکنند یا همه آداب مروت و مردانگی فرو مینهند. سختتر از آن همه این است که ببینی کسانی
پردهدری، انواع دارد. یک نوع پردهدری، پردهدری نور است در برابر ظلمت. خورشید، پردهی ظلمت میدرد. در چنین اوقاتی است که این خورشید، کنایه میشود
این شعر که از سایهی نازنین در زیر میآورم، مخاطب (یا مخاطبانی) خاص دارد که خود لابد از پلیدی کردار و گفتارشان باخبرترند. عنوان شعر
به مدد بزرگواری مهرآمیز دوستی نازنین، این فیلم عباس کیارستمی را امشب دیدم. حاجت به حتی یک سطر شرح و توضیح نیست. ببینید این فیلم
Flash Player upgrade required تفنگات را زمین بگذار که من بیزارم از دیدار این خونبار ناهنجار تفنگ دست تو یعنی زبان آتش و آهن! من
هماکنون مقالهای از آقای نیکفر دیدم در نیلگون با عنوان «الاهیات شکنجه». بحث نیکفر، بحث روز سیاسی فعلی است و معضلات مبتلا به کشور. در
نمیدانم آیا هرگز نوشتهام که یکی از آثار مشکاتیان که سخت به آن دلبسته هستم، آلبوم «مژدهی بهار» است که با صدای زندهیاد ایرج بسطامی
خرقهپوشان – شامل زاهدان و صوفیان – برای حافظ در ردیف نامحرماناند. این راز را نه صوفی میفهمد و نه زاهد. نزدِ او صوفی خام