درباره‌ی گنجایش داشتن

مدت‌هاست، شاید چندین سال است، فکر می‌کنم چه چیزی می‌تواند به آدم گنجایش بالا بدهد. گنجایش اصلاً یعنی چه؟ یعنی این‌که زود عصبانی نشوی، زود خوشحال نشوی. گنجایش یعنی این‌که بیهوده و زود ذوق‌زده نشوی. گنجایش یعنی این‌که خرد و حکمت بر گفتار و کردار و اندیشه‌ات حاکم باشد. گنجایش یعنی بزرگ بودن. این بزرگ بودن، هم بزرگ بودن دل است و هم بزرگ‌ بودن روح.

این بزرگ بودن کار ساده‌ای نیست. تمرین می‌خواهد. پوستی می‌خواهد کلفت. تلخی‌ها باید تحمل کرد. نامردمی‌ها و نامرادی‌ها باید دید. اما این‌ها بی ایمان داشتن آسان نیست. ایمان البته راه‌گشاست و قوت‌ قلبی است برای آن‌که این راه را می‌پیماید. گنجایش یعنی این‌که شتاب نکنی در داوری کردن. پرونده‌ی آدم‌ها را زود نبندی. درباره‌شان درشت نگویی. قاضی ایمان و اخلاق‌شان نشوی. دشوارترین چیزهایی که می‌توان داوری کرد، همین ایمان و اخلاق است. اگر کسی از چراغ قرمز رد شود، آسان می‌شود قضاوت‌اش کرد. اما قضاوت ایمان و اخلاق است که هم دشوار است و هم خطرخیز. یکی از نشانه‌های گنجایش نداشتن و کم‌حوصله بودن همین است که شتاب‌ناک ایمان و اخلاقِ آدمیان را داوری کنیم. این شتاب، چیزی نیست جز عقده‌گشایی یا بیرون ریختن ناکامی‌ها خود و ابراز بی‌صبری از نامرادی‌های خویش. کامکاری یعنی این‌که حوصله داشته باشی و چندان پر باشی و فربه که کم‌حوصله‌گی‌ها و خوب و بد آدمیان باعث نشود اصول‌ات را رها کنی و سخت‌گیری‌های‌ات بر نفس خودت را کنار بگذاری. این است که گنجایش داشتن می‌شود از نشانه‌های کامکاری. یعنی عبور از نامرادی‌ها. یعنی گوارا شدن زهرها. یعنی ترک گوارش. یعنی دل به بلا سپردن و بلی گفتن. یعنی تلخی کشیدن و شیرین شدن در عاقبت.

گنجایش داشتن آسان نیست. بسی درشتی‌ها باید از سر گذراند. بسی سخنان ناگوار باید شنید. صبر می‌خواهد. این صبر اجری دارد. اجر این صبر بر تلخی‌ها و صبر بر سخنان خلایق، شیرین شدن است. اگر این شب‌های قدر، تازه براتی داشت باشد، چه خوب است که برات گنجایش باشد و بزرگ شدن. برات میانه‌روی باشد. برات، پختگی باشد و خشم نگرفتن و زود شاد نشدن باشد. بعضی شب‌های قدر، همین تأمل‌ها و گشایش‌های فکر است که تقدیر آدمی می‌شود. همین که بیاموزی در چشیدن این زهرهای نامنتظر، چه تریاقی می‌توان فراهم کرد. صبر آدمی را بزرگ می‌کند. خویشتن‌داری برای درشت نگفتن و درشت ننوشتن. صبر در برابر دوستان و دشمنان. گنجایش یافتن آسان حاصل نمی‌شود. برای این است که می‌گویند:
نکته‌ها چون تیغ پولاد است تیز
گر نداری تو سپر واپس گریز
پیش این الماس بی‌ اسپر میا
کز بریدن تیغ را نبود حیا

و این گنجایش نکته‌ای است تیز و برنده. پوستی می‌خواهد ستبر و قطور. و این هم نکته‌ای است که قدر، نسبتی هم با گنجایش دارد. شاید یکی از بهترین درس‌های گنجایش داشتن و رسیدن به این گنجایش این است که بیاموزی بدون طعن زدن در دیگران، گریبان خودت را بگیری و خودت را در ترازو حاضر کنی. فکر کنی وقت حساب است. فکر کنی ساعت‌اش رسیده که ابتدا تا انتهای آن‌چه هستی و بوده‌ای را به میزان بکشی. هنری نیست گریبان خودت را بگیری اما به دیگران هم تیر پرتاب کنی و خلایق را هم زخم بزنی و بگویی من هم خطاکارم. گنجایش اگر داشتی، می‌آموزی که نفس‌ات را چنین محاسبه کنی و بگویی که: انا الذی اوقرت الخطایا ظهره و افنت الذنوب عمره و انا الذی بجهله عصاک و لم تکن اهل منه لذاک… و هذا ظهری قد اثقلته الخطایا… ان تشأ تعف عنا فبفضلک و ان تشأ تعذبنا  فبعدلک… امشب، شب گنجایش است.

بایگانی