شهریور ۱۳۸۷

قالبِ تنگِ سخن…

در وبلاگ، مقاله نوشتن و مدعای علمی پیش کشیدن کار سختی است. حتی اگر یادداشتی بنویسی کاملاً تخصصی و حرفه‌ای که عاری از مداخله‌ی احساس

«فرقه» و روحیه‌ی استعمار…

اول از همه بگویم چرا استعمار و فرقه را با هم به کار می‌برم که ذهن‌تان سراغ استعمار و فرقه‌سازی و این حرف‌ها نرود! استعمار

این مرغ خسته‌جان، از آشیان جدا…

در راهروی زیرزمینی ایستگاه ساوث‌ کنزینگتون راه می‌روم. یک نفر ایستاده است ساکسفون می‌نوازد. بساطی جلوش پهن است و مردم سکه‌های‌شان را می‌اندازند آن تو

ریچارد داکینز: آته‌ایستی مغالطه‌کار

تلویزیون شبکه‌ی چهار، برنامه‌ای مستند دارد با عنوان «نبوغ چارلز داروین» که مجری و گوینده‌اش زیست‌شناس بریتانیایی و استاد دانشگاه آکسفورد، ریچارد داکینز است (نویسنده‌ی

عقل و آزادی

سال‌ها پیش مقاله‌ای از دکتر سروش در «فربه‌تر از ایدئولوژی» منتشر شده بود (تقریر یک سخنرانی از ۱۷ سال پیش) که بعداً همین مقاله در

شین نامه – ۱۳

۱. فاش می‌گویم: کمرِ شین‌‌نامه شکسته شد، به حرمتِ خاتونِ شب‌های روشنِ من! ۲. شرح الشین: «دفترِ دانشِ ما جمله بشویید به می که فلک

از دل‌تنگی برای وطن تا نفرت از وطن

سیدنا یاسر میردامادی دیروز در کسوت اهلِ دانش وارد لندن شد. امشب در وبلاگ‌اش شرحِ کشافی نوشته است شرحستان («ما آزموده‌ایم در این شهر بختِ

شین نامه – ۱۲

 آتش‌پرست اگر نشدم از شرابِ تو یشت از پی بشارتِ نوشینِ توست مست… ۲. شرح الشین: «ماه شعبان منه از دست قدح کاین خورشید از

شین نامه – ۱۱

۱. تشریفِ ازل به قامتِ شخص توست که تشخصِ شورِ نُشوری! ۲. شرح الشین: «دیده‌ای باید که باشد شه‌شناس تا شناسد شاه را در هر

در پیچ و خم دلیل و علت – ادامه‌ی گنجی

گنجی بخش دوم مقاله‌اش در زمانه منتشر شده است با عنوان «برساخته‌های تاریخی». این نوشته‌اش از یادداشت قبلی‌اش به مراتب گویاتر و سرراست‌تر است و

ایمان‌گرایانِ پرده‌نشین گنجی!

چند نکته‌ی دیگر در حاشیه‌ی مطلب اخیر گنجی ۱. گنجی همان ابتدا، اصطلاحِ «صدق و کذب‌ بردار» را به کار می‌برد. این تعبیر آیا تعبیر

مشکلِ اکبر گنجی کجاست؟

ببینید. ظاهراً این بخش نخست یک سلسله مطلب است که از گنجی قرار است در زمانه منتشر شود. اما این به این معنا نیست که

بیراهه‌های دینی اکبر گنجی

امشب یادداشتی از گنجی در زمانه خواندم با عنوان «عقل‌گرایی و ایمان‌گرایی» (با سر-عنوانِ «قرآن محمدی») (عنوان را یک بار دیگر با تأمل و دقت

سقف عقل بر ستونِ جنون

سقف عقل‌ام را بر ستون جنون زده‌ای انگار. روزها خودم را گم می‌کنم در کار و کتاب. نفسی که می‌خواهم بکشم، می‌دوم توی کتابخانه. لای

سخنرانی شهرستانی در خوارزم

این یادداشت شاید برای کسانی که اهل مطالعه‌ی تاریخ و علم کلام هستند و تبحری در این زمینه‌ها دارند فایده‌ی خاصی نداشته باشد. اما محض

شین نامه – ۱۰

۱. امشب از پا منشین؛ نشیمنِ تو شاخِ شامخِ سدره نیست. با تو، عرش از مقامِ فرش فروتر نشسته است. ۲. شرح الشین: «یاد باد

نقطه تهِ خط!

پرزورترین کمندی که مرا می‌کشاند در این گردابِ پرهیاهو، شاید صدای نرم و نگاهِ شیدا و آرامِ توست. به چه چیزی چنگ می‌زنم در این

معراج‌نامه‌ی ابن سینا

آن‌ها که با اندیشه‌های ابن سینا آشنا هستند می‌دانند که ابن سینا معتقد به معاد روحانی و معراج روحانی بود و حشرِ اجساد و اجسام

شین نامه – ۹

۱. شما را، از تلاش برای شناخت، تنها شمایلی شکسته مانده است. ۲. شرح الشین «سر ز حیرت به درِ میکده‌ها بر کردم چون شناسای

شین نامه – هشت

۱. شباویزِ نشیدِ هشتم نغمه‌ی آشنا را در شطّ شب شناور کرد. ۲. شرح الشین: «ای مرغِ سحر، ناله به دل بشکن هنگامه‌ی آواز شباویز

شین نامه – ۷

۱. نَشت و نشاط هم‌ریشه‌اند؛ نشاط، نشتِ مشیّتِ شهریاری اوست! مشیتِ او در شهر جاری است؛ مثل آبِ زلال! ۲. شرح الشین: «حباب‌وار بر اندازم

شین نامه – ۶

۱.  زخمِ بهشت اگر خورده باشی، نوشداروی‌ات تنها شرنگی آتشین است! شورِ حیات می‌خواهی؟ شانه زیر بار بهشت خم مکن؛ شأنِ تو از شبهه‌ی بهشت

اضطرار

کودکی بودم. نوجوان بودم. هر بار گذارم به روستای پدری و مادری می‌افتاد، یکی از چیزهایی که بعدها از خاطرات آن روزگار برای‌ام به یاد

شین نامه – ۵

۱. شتاب مکن، بهشتِ بی‌شتاب خوش است! بهشت، بی‌شتاب خوش است! در بهشت، شتابی نیست! ۲. شرح الشین: «زان پیش‌تر که عالم فانی شود خراب…»

شین نامه – ۴

شعارِ تشییع‌کنندگانِ تابوت شب این بود: شناسنامه‌ی شب از شهود لبریز است؛ و شب، شهیدِ خورشید است.

شین نامه – ۳

– شانه به شانه با شراب آمدن، یعنی فشرده شدن در مشتِ دهقان؛ یعنی فشردنِ گلوی تشویش. – نشئه‌ی شراب، بی تاب آوردن فشارِ چرخشت

شین نامه – ۲

به چشمِ شاهدِ ما در شباهتِ تو و شب همین شهاب بس است – نشاطِ شب مشکن!

هندیان را اصطلاح هند، مدح!

طرف مثل نقل و نبات کلمات را خرج می‌کند. همین‌جوری راه به راه می‌گوید سکولاریست، اومانیست، لیبرال و اصطلاحاتی مثل این. و همه را به

میزانِ بزرگی

بخش آغازین سخنرانی دکتر سروش را درباره‌ی امام علی گوش می‌دادم. همین جملاتِ اول‌اش حسابی تکان‌دهنده است: «…مردم عوام به خاطر این‌که کسی را بزرگ

دادگاهی با هیأت منصفه‌ی جهانی

در ماجرای مدرک جعلی آقای کردان فقط یک مرجع و محکمه برای احراز جعلی بودن آن وجود دارد و آن هم دانشگاه آکسفورد است و

چند سخنرانی صوتی دکتر سروش

کسانی که نمی‌توانند این‌ها را از وب‌سایتِ خودِ ایشان دانلود کنند (و از این‌جا هم شاید نتوانند)، می‌توانند همین‌جا آنلاین به آن‌ها گوش بدهند. ببخشید

سؤال‌های قالبی، جواب‌های قالبی

ناهارم را می‌خورم. راه می‌افتم به سمت بانک. کارهای بانکی را که تمام می‌کنم، می‌روم سلمانی. همان آرایشگاه. یا هر چیزی. همان‌جا که آدم زلف‌هاش

کلمات قصار روزِ بارانی

وبر می‌گوید: «سه نوعِ خالص اتوریته وجود دارد…». کارل فریدریش نوشته است که مدرنیت هم خودش نوعی سنت است و اصلاً مدرنیت بر ساخته از

ساز متصل، ساز منفصل

چند روز پیش در راه که می‌آمدم به قطعاتی از ونجلیس (یا به روایت ایرانی‌ترش «ونجلیز») گوش می‌دادم. تا خانه که رسیدم به این فکر

شهروندان نابالغ!

یک کشور فرضی را در نظر بگیرید که در آن ساز و کارهای دموکراتیک حاکم باشد و قدرت از طریق رأی‌گیری به سیاست‌مداران منتقل شود.