«توجه انگیز است که اخوان، کسانی را که منکر بقای روح و روز رستاخیزند، در برابر خود مینهند و میگویند که کتابهایشان را برای آنان ننوشتهاند، زیرا آنان از اخوان نیستند، بلکه، «برادران تیرگی و تیرهبختی»، و یاران شیطان و سپاهیان اویند. (الرساله الجامعه، ۳۳۱)» (ج ۷؛ ص ۲۴۳، مدخل «اخوان الصفاء»، دبا)
«اخوان همچنین سفارش میکنند که برادران باید با هیچ دانشی ستیزه نکنند، کتابی را کنار ننهند و به هیچ مذهبی تعصب نورزند؛ زیرا عقیده و مذهب اخوان همهی مذاهب و همهی دانشها را در بر دارد و نگرشی در همهی موجودات حسی و عقلی، ظاهری و باطنی، و آشکار و نهان است، چون همه از سرچشمهای یگانه و علتی یگانه و جهانی یگانه برخاستهاند و همهی جواهر، اجناس و انواع گوناگون و جزییات ناهمگون را نیز در خود نهفتهاند…» (ص، ۲۴۹، همان)
«اخوان رسالهی ۳۸ را به مسألهی «بعث و قیامت» اختصاص دادهاند. ایشان مباحث مربوط به بعث و قیامت را دانشی غامض و سرّی لطیف میشمارند که مبتدیان در علوم فلسفی، جز تسلیم و ایمان و تصدیقِ آنچه مخبرانِ صادق از سوی خدا، به وسیلهی وحی و الهام دریافتهاند، راهی به آن ندارند؛ اما کسانی که تنها به تسلیم و تصدیق بسنده نمیکنند و خواهان برهانهای عقلی و ادلهی فلسفیاند، ناگزیر باید دارای روحهایی پالوده، دلهایی صافی، گوشهایی شنوا و اخلاقی پاکیزه باشند و به عقاید و مذاهب گوناگون تعصب نورزند؛ با .چود این در دانشهای فلسفی مانند علم حساب، هندسه، منطق و طبیعیات ورزیده باشند و سپس در دانشهای الهی نظر کنند…» (ص ۲۶۵، همان)
«…شرط فرزانگی نیست تا با کسانی که به برخاستن پیکرها یقین ندارند، از بعث نفوس سخن گفت؛ چون تصور برخاستن پیکرها آسانتر از تصور بعث نفوس است، زیرا بعث نفوس دانشِ ویژگان است و جز ورزیدگان در علوم الهی و معارف ربانی، از تصور آن ناتواناند. از اینجاست که اخوان به یارانشان سفارش میکنند تا از کسانی نباشند که در انتظار بعث پیکرها و در آرزوی برخاستن بدنهایند، چون این ستمی است بزرگ به خویشتن، بلکه انسان باید در انتظار بعث نفوس و در آرزوی فرا زیستن و رسیدن آنها با جهان روحانی و زندگی جاودانی باشد… بازگشت نفوس نجات یافته به پیکرهای پوسیده در خاک، مرگ آنها در نادانی و غرقه شدن در تاریکیهای پیکرها و زندانی شدن در اسارت طبیعت و فرو شدن در دریای ماده است، اما بعث نفوس و برخاستن روحها، همانا بیدار شدن از خواب غفلت و نادانی، زندگی با روح معرفتها، بیرون شدن از تاریکیهای جهان اجسام طبیعی، نجات از دریای ماده و اسارت طبیعت، فرا رفتن به مدارج جهان ارواح، و بازگشت به جهان روحانی و جایگاه نورانی و سرای زندگانی است…» (همان، ص ۲۶۵)
«آخرت، همان پیدایش دوبارهی پس از مرگ است، و مرگ بقای روح پس از جدایی از تن؛ بهشت عالم ارواح، و دوزخ جهان اجسام است؛ بعث بیدار شدن روحها از خواب غفلت و نادانی است؛ رستاخیز برخاستن روح است از گورش، یعنی از پیکری که در آن بوده و از آن روی گردانده و دور شده است؛ حشر گرد آمدنِ نفوس جزیی به سوی نفس کلی و یگانه شدن برخی از آنها با برخی دیگر است؛ حساب موافقت نفس کلی با نفوس جزیی است، در آنچه هنگام وجودشان با پیکرها کردهاند، صراط، راه راست با قصد رسیدن به خداست…» (همان ص ۲۶۶)
مطلب مرتبطی یافت نشد.