از فتنههای دربار
الساعه که مقام منیع شهریاری فراغتی از امور متفرقهی اندرونی حاصل فرمودند در خاطر مبارکشان خطور نمود که شبِ دوشین را در معیت ملازمان درگاه
الساعه که مقام منیع شهریاری فراغتی از امور متفرقهی اندرونی حاصل فرمودند در خاطر مبارکشان خطور نمود که شبِ دوشین را در معیت ملازمان درگاه
میخواستم بنویسم: «در بگشایید شمع بیارید عود بسوزید پرده به یکسو زنید از رخ مهتاب شاید این از غبار راه رسیده آن سفری همنشین گمشده
باورم نمیشود! دیگر داشتم کم کم از خودم ناامید میشدم. یک نفر اجابت دعوت کرد و چهار خط در دبیره نوشت، باشد تا تذکرهای باشد
امشب یادداشت نویسندهی وبلاگ کلاغ سیاه را خواندم دربارهی فیلم چرخ و فلک. ماجرای طعنههای نهفته در نوشتهی ایشان را به «ملکوتیان» و کاتب سیبستان
دیگر به چه زبانی بنویسم؟! این دبیره را ما همین جور از سر بخار معده نگذاشتیم اینجا! آنهایی که ننوشتهاند معلوم است چه کسانی هستند،
Surprisingly, Baluchestan province seems to have the highest rate of participation!
امشب در محل نمایش فیلم چرخ و فلک ساختهی صاحب سیبستان و مشغول تماشای فیلم بودیم که سلطان بانوی ملکوت تماس گرفت و خبر انتخاب
پاک از خاطر برده بودم که این را بگویم. امشب در برونئی گالری در دانشگاه سوآس، اولین نمایش عمومی فیلم چرخ و فلک در لندن
لازم دیدم اینها را یادآوری کنم. تعدادی تصنیف و ترانهی جدید از بنان و مرضیه به مجموعهی طربستان افزوده شده است. مشکل همیشگی من با
قمست دوم سخنرانی را در اینجا بشنوید. ببخشید که این گونه غیر فنی با ماجرا برخورد میشود. معضل از کمبود فضا برای سایت است. در
تازه از سخنرانی محسن سازگارا برگشتهام. سخنرانی که چه عرض کنم، کلاس درس بود. سخنان بسیار جالب و نکات ظریفی را برای گفتن داشت. سازگارا
برای کسانی که در لندن زندگی میکنند مینویسم. خبر را دقایقی پیش شنیدم اما کسانی که بخواهند میتوانند خودشان را برسانند. امشب ساعت شش و
قرار است از این لحظه انتصابات مجلس هفتم آغاز شود. ماجرا آن قدر روشن است که آن که اهل خرد و انصاف است از خود
هنوز مدت درازی نگذشته است که داریوش آشوری آن توصیف تمجیدآمیز را از محمد قوچانی و روزنامهی شرق کرد. وضعیت بحرانزدهی سیاست ایران هم همیشه
بشنوید ای باد و باران . . . شده است که حیران میان آسمان و زمین گوشهگوشهی جهان را در جستوجویاش باشید؟ درد عظیمتر من
گوشهنشینی و سکوت خاصیتها دارد. وقتی که آدمی خود را در منظر و مرآی خلایق میافکند، آن هم در روزگار مدرن، مهمترین رکن و برجستهترین
یک عضو دیگر به سلسله ی ملکوتیان افزوده شد. چنان که در نخستین یادداشت صفحه آوردهام، کاتب اسپید از کیمبریج مینویسد اما اینک را در
در دلم بود که بیدوست نباشم هرگز / چه توان کرد که سعی من و دل باطل بود
این باد اندر هر سری سودای دیگر میپزد / سودای آن ساقی مرا، باقی همه آن شما دیروز مستان را به ره بربود آن ساقی
امروز سالگرد ۲۵ سال انقلاب ایران است. این موسیقی را بشنوید (بهاران خجسته باد) و آن روزهای نخست را به یاد بیاورید. ببینید در آن
امروز در کلاس شانتال موف، در انتهای بحث وقتی سخن از دموکراسی و مشروعیت کاریزماتیک از نگاه ماکس وبر بود، اتفاقاً سخن از ایران به
برای کسانی که موسیقی را نمیشنوند و هنگام مراجعه به سایت مکرومدیا در پیاده کردن فلشپلییر مشکل دارند، زیر کلیدهای کنترل خاموش و روشن کردن
زنی حدوداً شصت ساله و کوتاه قد. گیسوانی طلایی. کت و شلواری سرخرنگ و کفش و جورابهایی سیاه. کیف دستی سرخرنگ و گردنآویزی با نقش
دیروز که توی هواپیما داشتم بخارا را میخواندم چشمم به عکس نامهای افتاد منسوب به امیرکبیر که گویا به ناصرالدین شاه نوشته است. این نامه
امروز اولین جلسهی آغاز ترم جدید بود. وقتی که میخواست وارد آسانسور بشوم، استاد درس «دموکراسی و اسلام» عبدالوهاب الافندی هم همراهام بود. کلاس خلوتی
تازه از راه رسیدهام و وسایل را که در اتاقام نهادم به همراه مهدی بیرون زدم. طاقتِ خانه ماندن و مرتب کردن نداشتم. خستگی تن
دیشب را میهمان همایونی حامد بودیم! بماند که چه ماجرایی پیش آمد بر سر خمی که بشکسته بود!! القصه شب دوشین را با حامد گذرانیدیم
دو شب پیش، قصد کردیم سری به کافهی شوکا بزنیم. از سال گذشته که آخرین باری بود به شوکا رفته بودم، یار علی مقدم را
دو سه روزی شده است که عزم نوشتن دارم و مجالی حاصل نمیشود تا شرح حکایات اخیر را بازگویم. روز یکشنبه به دیدار علی دهباشی
در دلم بود که . . . عید قربان است. ندانستیم که خود قربانی هستیم و: مست و پریشانِ توام، موقوف فرمان توام / اسحاق