دیگر به چه زبانی بنویسم؟! این دبیره را ما همین جور از سر بخار معده نگذاشتیم اینجا! آنهایی که ننوشتهاند معلوم است چه کسانی هستند، چون آنها که نوشتهاند هم معلوماند! ظاهراً اصلاً خوشتان نمیآید چهار خط از خودتان بنویسید! میترسم این صفحه عمر نوح بکند و گرد قیامت بر آن بنشیند! شما را به خدا یک بار هم که شده به یک تقاضای جدی من پاسخ درست و حسابی بدهید! اصلاً فایده ندارد. بگذارید برگردیم به فضای شهریاری خودمان:
ولیعهد جان!
تصدقت گردم! این ساکنان درگاه قبلهی عالم را جان به لب کردهاند. تمامی اوامر همایونی را پشت گوش میاندازند. ما نمیدانیم اینها چرا تا پایشان به ممالک غربیه میرسد ناگهان حقوق شهریاری ما را از خاطر میبرند. الساعه که داشتیم تعدد منشورهای همایونی را در الزام به رونق دادن حجرهی مبارکهی دبیره رؤیت میکردیم دیدیم که ما هر وقت که مجال فراغت از امور اندرونی و مهمات مملکتی حاصل کردهایم محض تنبه هم که شده، اشارتی کردهایم تا شاید حس حضور در سایهی مقدس همایونی و بارگاه مبارک ملکوتی کمی رگ حمیت مترددین ارض مقدسه را بجنباند و اهتمامی در آبادانی آن گوشه از ملک ما نمایند. ما توانستیم ظهیر درگاه را که آن قدر گریزپا بود و صدر اعظم بارگاه را که پیوسته در سفرهای پاریسیه و سیر آفاق و انفس و تفرج صنع بود به راه بیاوریم. گویا دیوان مظاهرت و دفتر صدارت بیشتر دغدغهی آبادانی ملکوت را دارند تا ساکنان متفرقه در اقصا نقاط کرهی ارض. گفتیم شاید چنان که رسم دیرین ملوک بوده است، چاکران درگاه از ولیعهد پر اقتدار ما حداقل به اعتبار سبیلاش حساب ببرند و امتثال اوامر کنند. ناچار دست به دامان شما شدیم. روا ندانستیم از سلطانبانو بخواهیم در این غایله شوم دخالت نمایند. چه بسا که نمامان و کجاندیشان زبان بیآزرم خویش بر ایشان نیز دراز کنند از آن رو که خود نیز قلمی بر پهنهی دبیره نگذاشتهاند که البته دلیلاش بر ما مکشوف است.
عجالتاً فرمان شهریاری بر این تعلق دارد که استفسار لازم فرموده ببینید چرا جمع کثیری از حاضران درگاه و ایضاً غایبان در کار دبیره قصور و اهمال دارند. مراتب را در اسرع وقت با چاپار سریعالسیر سلطنتی به سمع مبارک شهریاری برسانید. نکتهی دیگر اینکه اگر کسی از ساکنان ارض مقدسه دلیلی یا محظوری برای نوشتن دارد میتواند در خفا و در پردهی اسرار آن را به اطلاع سلطان برساند. اینجا حاجب و دربان برای گفتوگو با سلطان نداریم. مطلقاً کسی را هم رد صلاحیت نمیکنیم. همگان آزادی محض دارند که بیایند و بروند اما آبروی ملک نبرند.
قبلهی عالم نگران بقای ملک
مطلب مرتبطی یافت نشد.