باورم نمیشود! دیگر داشتم کم کم از خودم ناامید میشدم. یک نفر اجابت دعوت کرد و چهار خط در دبیره نوشت، باشد تا تذکرهای باشد برای اولوا الالباب! کاش بقیه هم یاد بگیرند. نویسندهی اسپید روح جد اندر جد قبلهی عالم را شاد کرد با این کارش. البته یادآور خاطراتی هم شد برای ما که روزگاری در راهروهای دانشکدهی ادبیات میزدیم زیر آواز و خلقی از دست ما عاصی بودند. اما نگفت که روزگاری هم بلوار خیام مشهد را هر شب طی میکردیم تا جایی که همگان احتمالاً ما را چون دوقلوهای دیوانه و آوازهخوان آن وادی شناخته بودند! جداً مایهی خرسندی است. ای ساکنان ارض ملکوت! بجنبید! شما را به خدا تعلل نکنید!
مطلب مرتبطی یافت نشد.