یقین در زهدانِ شک…
داشتم فیلمی را میدیدم در وبسایت بیبیسی فارسی که مصاحبهگونهای است با اسماعیل خویی دربارهی انقلاب ایران. در انتهای مصاحبه، اسماعیل خویی، شعری میخواند که
داشتم فیلمی را میدیدم در وبسایت بیبیسی فارسی که مصاحبهگونهای است با اسماعیل خویی دربارهی انقلاب ایران. در انتهای مصاحبه، اسماعیل خویی، شعری میخواند که
این آواز، مو بر اندام هر صاحبدلی راست میکند. آدم را پرتاب میکند به دوردستهای خاطره و خطر. از این آلبوم تنها آواز روی غزل
بخش دوم ناگفته پیداست که این نوع دغدغهها برای کسانی که میخواهند اخلاقی زندگی کنند مهم است و برای کسی که به هیچ اصل اخلاقی
توضیح: این مطلب بخشی است از یک سلسله یادداشت که برای جمعی از دوستان اهل فضل قبلاً فرستاده شده است. چنانکه پیشتر گفته بودم، بحث
میفرماید که: «و کأین من آیه فی السموات والأرض یمرون علیها و هم عنها معرضون» یعنی: صد نامه فرستادم، صد راه نشان دادم یا نامه
دیشب با حیرت تمام صفحه یا صفحاتی را در وبسایت بیبیسی فارسی کشف کردم که ناماش را گذاشتهاند مدرسهی روزنامهنگاری بیبیسی. این صفحات هم متن
چند نکته را فهرستوار مینویسم و تلاش میکنم بحث غزه و اسراییل را تمام کنم. بحث اخلاق اما برای من بسیار زنده است و این
دیدهام که پارهای از دوستان، حرکت اعتراضی در تحریم کالاهای بعضی از فروشگاهها را حرکتی نمادین نامیدهاند. به نظر بنده این نامگذاری، صراحتاً دور زدنِ
تا به حال در چند مورد متفاوت دربارهی معضلاتِ اخلاقی – بهتر است بگویم تعارضهای اخلاقی – ما در روزگار معاصر نوشتهام و بعضی چنین
این تکلمه را باید زیر مطلب قبلی مینوشتم اما تعمداً جدا منتشرش میکنم. در یادداشت قبلی، خواسته بودم به سویههای اخلاقی ماجرا بپردازم و مسأله
«از استارباکس نباید خرید کرد، چون صاحباش یهودی صهیونیست است و پولاش به جیب اسراییل میرود.» شاید این جمله یا جملات مشابهاش را، شاید حتی
یک قدم به جلو؛ یک قدم به عقب. «سرها بریده بینی، بیجرم و بیجنایت….» Flash Player upgrade required
چهار شب است که کابوس میبینم. خواب و آسایش ندارم. ظاهر ماجرا خیلی ساده و پیش پا افتاده است و هنوز خودم نمیفهمم که چرا
گمان نکنم هیچ انسان منصفی که اندک ذرهای دردِ اخلاق و انسانیت داشته باشد بتواند نسبت به فاجعهای که در غزه اتفاق میافتد – و
دیشب میان راه، آلبوم افشاری مرکب را بعد از مدتهای درازی دوباره گوش میدادم. آواز زندهیاد ایرج بسطامی است و آهنگسازی پرویز مشکاتیان. قطعهی سوم،
امشب تا سحر، قاضی همدانی دست از سر من بر نمیدارد. دو چیز مرا سخت آزردهخاطر میکند: یکی اینکه خود به این ورطه بیفتم که
«…و آن کس که خواهد تا فرقِ میانِ کمالِ موسوی و کمالِ عیسوی و کمالِ محمدی – صلعم – بداند، کی شاید که پیش از
بارِ نخست نیست که از بوسعید مهنه مینویسم. بزرگمردِ سوخته و قلندری راهرفته که هزاران درس حکمت و معرفت از کلام و عملاش میتوان هنوز