چهار شب است که کابوس میبینم. خواب و آسایش ندارم. ظاهر ماجرا خیلی ساده و پیش پا افتاده است و هنوز خودم نمیفهمم که چرا من از عهدهی هضم مسألهای به این سادگی بر نمیآیم. بیش از آنکه از دست مسببین این وضعیت احمقانه و تحقیرآمیز آزرده باشم، با خودم خشمناکام. از خودم دلخورم که چرا نمیتوانم بگویم اینها همه هیچ بر هیچ است… حالام را با موسیقی میشود (شاید بشود) فهمید. با این موسیقی که پخش میشود. اگر افسردگی مزمن دارید قویاً توصیه میکنم گوش ندهید!
|
مطلب مرتبطی یافت نشد.