مرداد ۱۳۸۵

روح پریشان بادبادک‌ها

یک هفته‌ای است که کتاب «بادبادک‌باز» خالد حسینی را به دست گرفته‌ام و در قطار و هر جا که فرصت می‌کنم، می‌خوانمش. داستان کودکی افغان

توضیح واضحات!

از دوستان عزیزی که برای دو مطلب قبل کامنت گذاشته‌اند ممنون‌ام. سر فرصت به آن‌ها که پاسخ نداده‌ام، در مطلبی جداگانه یا در ذیل نظر

در نقد سیاست و قدرت

دیشب دوستی می‌گفت در نوشته‌ی آخرت تعابیری که به کار برده بودی («روبه مکاره» و «عقرب جراره») تعابیر درشتی هستند و بیشتر به فحش شبیه‌اند

فتنه‌ی هر امتی، مظهر شیطان تویی!

اگر به بخش طربستان ملکوت در قسمت دیگران رفته باشید، حتماً سرود «آمریکا آمریکا» را دیده و شاید شنیده‌اید. امروز ضمن کار داشتم این سرود

نظرهای ملکوت و لینکدونی ملکوت

ماه‌ها بود که فضای (دومین) ملکوت به خاطر هجوم شدید اسپمرها شدیداً تحت فشار بود! برای رهایی از فشارِ بی‌امانی که روبوت‌ها به سیستم وارد

شوق یوسف

باز شوق یوسفم دامن گرفت پیر ما را بوی پیراهن گرفت ای دریغا نازک آرای تنش بوی خون می‌آید از پیراهنش ای برادرها! خبر چون

ترجمه‌های سلیقه‌ای و نقدهای لرزان

چیزکی که می‌خواستم در نقد نوشته‌ی سعید حنایی بنویسم، تبدیل به یادداشتی افسار گسیخته شد که علی‌الظاهر باعث رنجش شدید سعید حنایی شده است. این

دریغ از راه‌ِ دور و رنج بسیار!

از خواندن این مطلب سعید حنایی کاشانی شگفت زده شدم بسیار. او خواسته است آشوری را نقد کند، اما تنها شیوه‌ی طعنه زدن و بهانه‌جویی

حقوق کدام بشر؟

این وسوسه‌های ذهنی آدم را راحت نمی‌گذارد. مدت درازی نگذشته است از بحثی که درباره‌ی استشهاد پیش آمده بود. به گمان‌ام قصور است و بی‌انصافی