یک هفتهای است که کتاب «بادبادکباز» خالد حسینی را به دست گرفتهام و در قطار و هر جا که فرصت میکنم، میخوانمش. داستان کودکی افغان است که در خانوادهای متمول در اوایل دههی هفتاد میلادی زندگی میکند و آنگاه جنگ در افغانستان آغاز میشود. یک جور حس وطن، حس آشنایی با حال و هوای کتاب پیدا کردهام. وبلاگها را میگشتم به دنبال نشانهای از این کتاب، دیدم در اینترنت، نوشتهی رضا علامهزادهی خودمان دربارهی این کتاب بالای فهرست جستوجوی گوگل است. این هم یکی دیگر از خواص وبلاگستان است که هر چه بخواهی میتوانی بیابی.
این روزها، پریشانی آدم دو صد چندان میشود وقتی فجایع لبنان را میبیند. همکاری امروز میگفت که جک استرا رسماً حملهای شدید و مستقیم به بلر کرده است به خاطر دفاعاش از اسراییل و سکوت او در برابر اقدامات وحشیانهی یک نیروی نظامی که خود را بالاتر از هر قانونی میشمارد. آدم مشئمز میشود. حس غربت وحشتناکی به آدم دست میدهد. کسانی که تمام گناه را به گردن حزبالله میاندازند، یا ابعاد ماجرا را درک نکردهاند و در جهل و بیخبری دارند نظر میدهند و یا بغض و کینهای نسبت به اسلام دارند. یادمان نرود که همهی ما در درجهی نخست انسان هستیم. دردناک است که میراث مشترک بشریمان را پای ایدئولوژیهای سیاسی قدرتمدارن قربانی کنیم و آنگاه رنگ آزادی و حقوق بشر و دموکراسی و مبارزه با جهل (و حتی دینمداری و اسلامخواهی) به آن بزنیم. بسا جهلهای نهادینه هستند که در لباس علم و دانش و آزادی (و دینداری) آدمیان را میفریبند.
دوباره یاد داستان خالد حسینی میافتم و اینبار به یاد کودکان لبنان. یاد فیلم «بیروت غربی» زیاد دویری میافتم که حکایت دههی هفتاد لبنان است. میبینید دههی هفتاد افغانستان و دههی هفتاد لبنان چه شباهتهایی دارند؟ و کودکان در این میانه فراموش شدهاند. زنان از یاد رفتهاند. بخش بزرگی از جامعهی انسانی خاموش است و هیچ کس فریاد نمیزند که «آی آدمها . . .». فاجعه دارد دامن میگستراند و بعضی همچنان دارند باورهای ایدئولوژیکِ خود را صیقل میزنند و موجه میکنند. آدمها دارند میمیرند. بس است دیگر. حالام بد است. وقتی حرف زدن بولتون و رایس را میبینم حالام بدتر میشود. دلپیچه میگیرم. بغض گلویام را میچسبد و گریستن هم حتی نمیتوانم. همه چیز آشوبزده است.
امروز وقتی ناهار میخوردم توی مانیتور بالای رستوران میخواندم که اسراییل در واکنش به فشارها و محکومیتهای جهانی پس از حملهی وحشیانه به قانا، چهل و هشت ساعت حملاتاش را متوقف میکند! وقاحت اینها اندازه ندارد. بحث بر سر این است که نفس عملشان ایراد دارد، میگویند چهل و هشت ساعت ارفاق میکنیم! فرض کنیم که حزبالله و حماس جنایت کردند، چه کسی مجوز تنبیه آنها را آن هم خارج از خاک اسراییل به آنها داده است؟ فکر نمیکنید قضیه بیش از حد بدیهی است؟ اسراییل به سادگی خود را بالاتر از هر قانونی نشانده است و خود را مجاز به هر کاری میداند و این بسیار نفرتانگیز و آزادیستیزانه است. چه حجتی محکمتر از این میخواهید بر نامشروع بودن اسراییل؟
مطلب مرتبطی یافت نشد.