در باب اندازه‌ی «تحمل» و «رواداری» دوستان

۱. فکر نمی‌کردم سعید چنین واکنشی به نوشته‌ی من نشان دهد. اما نه، باید فکرش را می‌کردم. سعید بارها میزان حساسیت‌اش را در همین وبلاگ‌اش نشان داده بود. خوب خطا از من بود که میزان «رواداری» (یا به زبان خودش «تحمل») سعید را خیلی بالاتر گرفته بودم. ولی چه می‌شود کرد؟ سعید علاوه بر این‌که مرا اهل قضاوت و ارادت شمرده است (خودم یاد دو مطلب اخیرم درباره‌ی ارادت – راه دشوار و آسان ارادت – افتادم و خنده‌ام گرفت و چه بسا که او هم به عمد ارادت را در نوشته‌اش در گیومه نهاده است!)، مرا مؤمن به آشوری و مرید او هم می‌داند و البته رسماً از دوستی با من اعلام برائت می‌‌کند. بهتر است به همان شیوه‌ی خودِ او، نقدِ او را نقد کنم تا واکنشی با این درجه از ظرفیت را شاهد نباشم. باشد. این هم کارهایی که جداً‌ باید برای‌اش وقت بگذارم.

۲. اما دوستی؟ این را از سعید باید پرسید که «دوستی» را قضاوت کرده است و از دوست «ارادت» می‌طلبد نه نقد! این هم از پارادوکس‌های کسی که از اهل قضاوت خوش‌اش نمی‌آید و با آن‌ها دوستی نمی‌کند،‌ اما خود سخت‌گیرانه قضاوت می‌کند. از مریدان و مؤمنان بیزار است، اما خود از مردم ایمان و ارادت (به خود) می‌طلبد و شورش و عصیان در برابر خود را بر نمی‌تابد. ارادت تا زمانی که به سود او باشد، خوب است و به محض این‌که در برابرش قرار بگیرد، بد می‌شود. سعید خود می‌تواند در احوال خود نظر کند و ببیند نسبت به چه کسانی ارادت و دوستی داشته یا دارد. آن وقت این تیغ آیا گلوی خودش را هم می‌برد یا نه؟ از خود هم آیا بیزار است؟ یا این بیزاری تنها برای «غیر خود» است؟

۳. برای سعید اما، در باب دوستی، همین چند بیت میر سید علی همدانی کفایت است که حرفِ‌ دلِ من است:
هر که ما را یاد کرد،‌ ایزد مر او را یار باد
هر که ما را خوار کرد، از عمر برخوردار باد
هر که اندر راهِ ما خاری فکند از دشمنی
هر گلی کز باغ وصل‌اش بشکفد، بی‌خار باد
در دو عالم نیست ما را با کسی گرد و غبار
هر که ما را رنجه دارد، راحت‌اش بسیار باد!

تمامی این دعاها در حق تو «روا» باد، دوست عزیز!

پ. ن. کامنت‌ها را می‌بندم که بحث به نزاع کشیده نشود. اگر نظری داشتید، ای‌میل بزنید.

بایگانی