بهمن ۱۳۸۵

تذکره‌ی نفسیه

سال‌هاست که این فکر جگرسوز در دالان‌های ذهن‌ام می‌رود و می‌آید که چگونه می‌توان نفسِ آدمی را مهار کرد؟ وقتی می‌گویم نفسِ آدمی، مرادم سرکشی‌ها

پازل تاریخ و چند حاشیه‌ی دیگر

۱. دیروز داشتیم با بانو قدم زنان می‌رفتیم به سمت ایستگاه قطار که به دیدن دوستی برویم. با صدای بلند جمله‌ای دعایی را خواندم نظیر

دو حاشیه

۱. بانو می‌پرسید مردم آمریکا چطور این آدم را (جورج بوش را) به ریاست جمهوری انتخاب کرده‌اند؟ گفتم به همان شیوه‌ای که مردم ایران احمدی‌نژاد

در فضیلت شجاعت و صراحت

ما بعضی وقت‌ها خودمان یادمان می‌رود کی هستیم و چه می‌خواهیم. و خیلی وقت‌ها از ترس این‌که مبادا فلان سخنِ ما دیگران را خوش نیاید،

خطای بی‌بی‌سی:‌ دعوت آشکار به جنگ

سه چهار روز پیش در بی‌بی‌سی مطلبی منتشر شد با عنوان «جنگ آری یا نه؟»(ترجمه‌ی کامل فارسی آن را در رادیو زمانه بخوانید). نویسنده ماجراهای

از شگفتی‌های علی

سه چهار روز پیش که سوئد بودم، بسیار به نامه‌ی علی به مالک می‌اندیشیدم و این‌که چه اندازه این نامه برای فهم شخصیت علی مفید

آخر الزمان اروپا

در راستای ظهور منویات حضرت مهدی (مقصود مهدی زمانه، همان مهدی سیبستانی است) گفتیم ما هم در ادامه‌ی سفرنوشت سوئدیه، شرح آخر الزمان اروپا را

روزنامه‌ی فخیمه‌ی هرالد تریبیون

این روزنامه‌ی هرالد تریبیون بین‌المللی عجب روزنامه‌ی محشری شده است. از بین روزنامه‌هایی که توی هواپیما به آدم می‌دهند، این یکی جزو بهترین‌هاست. توی هواپیما

گرفتار در برف!

خودم هنوز باورم نمی‌شود، ولی پیش می‌آید دیگر. از وقتی آمده‌ام فرودگاه بی‌امان دارد برف می‌بارد. هنوز توی همین شهر گوتنبرگ گیر کرده‌ایم. پرواز بعدی

آخرین برگ سفرنامه‌ی سوئد

از هتل چک اوت کرده‌ام. دارم می‌روم فرودگاه قبل از این‌که پروازم را از دست بدهم! گفتم قبل از رفتن از گوتنبرگ آخرین برگ سفرنامه‌ی

کسی که بی تو سفر کرد طعمه‌ی موج است

خوابم نمی‌برد. تلویزیون مرتب دارد فیلم‌های قدیمی نشان می‌دهد. انگار قرار است سری کامل استیو مک کویین نشان بدهد! ‌جان‌ام تیره بود. احساس ظلمتی آزارم

دریانوردان ایرانی در گوتنبرگ

آمده‌ام پایین که کاپوچینویی بخورم تا یکی از میزبانان بیاید دنبال‌ام. یادداشت‌های‌ام آماده است. توی لابی می‌نشینم. دفتر ملاقات کنندگان هتل را باز می‌‌کنم و

صدای ما را از سوئد می‌شنوید!

یک ساعتی می‌شود رسیده‌ام سوئد. گوتنبرگ یا به قولی یوته‌بری. برای‌ام توی هتلی کنار فرودگاه اتاق گرفته‌اند. طبق معمول مسافرت‌های شتاب‌ناک این روزها، یکی دو

ملاحظه‌ی بزرگان و نقدِ بی‌امان

مدتی پیش بانو به خاطر سالگرد ازدواج‌مان مجموعه‌ای از کتاب‌های پوپر را برای‌ام هدیه گرفته بود که دیوانه‌بازی‌های فلسفی‌ام کمی ارضا شود! این‌ها را البته

چاک جهل و حمق نپذیرد رفو

تا به حال برخورد کرده‌اید به بعضی از آدم‌های ناراحت که توی خیابان‌ها ولو هستند و بی هیچ دلیلی ناگهان به رهگذران گیر می‌دهند؟ آدم

زمستان در مادرید

چند روزی است دارم رمانی را می‌خوانم با عنوان زمستان در مادرید. داستانی است در فضای جنگ داخلی اسپانیا در زمان جنگ جهانی دوم. در

که هر که بی‌هنر افتد . . .

گفتم: «ببین چقدر اشکال می‌توان یافت. چقدر خدشه می‌توان کرد. چه اندازه لغزش می‌شود دید. یکی را پیدا کرده‌ای که اندیشه‌ای و روانی به غایت

نقیضِ دینِ اقلی!

تا به حال به شیوه‌های مختلف و در خلال مطالب متفاوت چیزهایی درباره‌ی دین اقلی نوشته‌ام و هم‌سویی باورِ خودم را با تئوری دکتر سروش

طرح بی‌سامانی هنوز سامان دارد!

نمی‌دانم چرا این اصلاح تازه‌ی طرح سامان‌دهی را خیلی‌ها عقب نشینی تصور کرده‌اند. فقط به این‌ها توجه کنید: وبلاگ نویسان از ثبت وبلاگ‌شان معاف هستند،

«عقدنامه»

«انکحت…» عشق را و تمام بهار را! «زوجت…» سیب را و درخت انار را! «متعت…» خوشه خوشه رطبهای تازه را گیلاسهای آتشی آبدار را! «هذا

ولایت حقیقی و حقوقی

چندین سال از انتشار مقاله‌ی «ولایت باطنی و ولایت سیاسی» دکتر سروش در کیانِ مرحوم می‌گذرد. در سخنرانی اخیری که دکتر سروش در سوربن داشت

همای گو مفکن سایه‌ی شرف هرگز!

گفتم: «آخر مگر می‌شود با این‌ها حرف زد؟ اصلاً مگر می‌شود حرف زد؟ حرف و کلام هم حجاب می‌شود. آن‌ها که سوء نیت دارند، حساب‌شان

نسبت پاسخگویی و قدرت

آیا پاسخگویی همه جا و برای همه خوب است؟ آیا همه کس باید نسبت به همه چیز و در همه جا پاسخگو باشند؟ از این