که هر که بی‌هنر افتد . . .

گفتم: «ببین چقدر اشکال می‌توان یافت. چقدر خدشه می‌توان کرد. چه اندازه لغزش می‌شود دید. یکی را پیدا کرده‌ای که اندیشه‌ای و روانی به غایت متناسب و خالی از خلل داشته باشد؟»

گفت: «مگر مجبوری همه جا دنبال کمال بگردی؟ چرا همیشه در پی عیب‌جویی و بر آفتاب افکندن خطاها باید باشی؟

کمالِ سرِ محبت ببین، نه نقص گناه
که هر که بی‌هنر افتد، نظر به عیب کند!»

راست می‌گفت. عیب‌جویی کار بیکاران و بی‌هنران  است. همه جا می‌شود نشانه‌ای از خوبی و سلامت دید. جهان را شرِ مطلق ندیدن و در همه فساد نجستن، آرامشی به آدم می‌دهد بی‌نهایت. «آفرین بر نظر پاکِ خطا پوش‌اش باد»!

بایگانی