چشمهی خارا…
میخواستم از سخنی، ستمی، بیدادی، نامردمی و نخوتی به فریاد گله کنم؛ دل یاری نداد. نشد. یا نخواستم. ساعتهاست ابیات این غزل سایه را با
میخواستم از سخنی، ستمی، بیدادی، نامردمی و نخوتی به فریاد گله کنم؛ دل یاری نداد. نشد. یا نخواستم. ساعتهاست ابیات این غزل سایه را با
پیشتر اشارهای کرده بودم که عادتستیزی نزدِ عینالقضات یکی از ارکان مهمِ راه سلوک است. اما این نکته نیازمند شرح و توضیح است به این
در میان اهل ایمان، ماجرای شک، ماجرایی است پیچیده و هنگامی که آتشاش افروخته شود، پیامدهای مهیبی دارد. عامهی اهل ایمان، خصوصاً کسانی که تلقی
حتماً با این سخن یا گزاره بارها مواجه شدهاید که فضای مجازی خیلی با فضای واقعی فرق دارد. میگویند دنیای شبکهی اجتماعی اینترنتی فضایی است
عینالقضات بارها در نامههایاش و سایر نوشتههایاش به خواننده یادآوری میکند که آنچه میخواند مطالبی است ارزشمند که جای دیگری نمیتواند بیابد. خوانندهی ناآشنا ممکن
مدتهاست – بلکه سالهاست – در این فکرم که روزی باید پارههای مختلف و قطعات پراکندهای را که از نظام اندیشهی عین القضات همدانی در
خیلی چیزها میخواستم بنویسم. خاطرم را منصرف میکنم به هزار چیز دیگر. اما «ابرهای همه عالم شب و روز در دلم میگریند». با تمام گریه،
رب اغفر لقومی فانهم لایعلمون خدایا، آه مکش! میدانم که چه غصهای داری! همه چیز خوب میشود. ما باز دوباره خانههای ویرانمان را میسازیم، دوباره
دلا دیدی که خورشید از شبِ سرد چو آتش سر ز خاکستر بر آورد زمین و آسمان گلرنگ و گلگون جهان دشتِ شقایق گشت از