حتماً با این سخن یا گزاره بارها مواجه شدهاید که فضای مجازی خیلی با فضای واقعی فرق دارد. میگویند دنیای شبکهی اجتماعی اینترنتی فضایی است که عدهای برای خودشان حرف خودشان را میزنند و دور هم جمع هستند و بالاخره یک چیزهایی میگویند که ربط چندانی به «واقعیت»های جامعه ندارد. با اجازهی دوستانی که بر این نظرند من میخواهم با اصل صورتبندی قضیه به این شکل مخالفت کنم.
۱. فضای مجازی – یعنی همین شبکههایی که در اینترنت برای گفتوگو، همفکری، همدلی یا نشر عقاید محتلف افراد ایجاد میشود – زائدهای بر فضای واقعی یا تافتهای جدابافته از آن نیست. فضای مجازی بخشی از فضای واقعی است. شبکههای مجازی انعکاسی از شبکههای زندگی واقعی انسانها هستند. بله، شکی نیست که مناسبات حاکم بر این فضاها با مناسبات جاری و متعارف شبکههای واقعی تفاوت دارد. اما تفاوت داشتناش نه به معنای بیارزش بودن یا بیمحتوا بودن آن است و نه لزوماً به معنای منسلخ بودن آن از واقعیت.
۲. اشتباه نشود. مدعای من هرگز این نیست که هر چه در شبکههای مجازی میگذرد منعکسکنندهی عین واقعیت است. این نکته ربط چندانی هم به فضای مجازی، فی نفسه، ندارد. مثال میزنم تا روشنتر شود. در این سی سال گذشته، دستکم میدانیم که بخشی از اپوزیسیون جمهوری اسلامی همیشه در این تصور و خیال بوده است که این نظام هر لحظه در آستانهی فروپاشی است و دیدهایم که این لحظه سالهای خیلی درازی طول کشیده است و هرگز این اتفاق نیفتاده است. فارغ از صحت و سقم داوری آنها، این نکته را میخواهم برجسته کنم که این گروههای سیاسی عمدتاً در «فضای مجازی» فعال نبودهاند. اصولاً شتاب گرفتن استفاده از فضای مجازی مربوط به همین دههی اخیر است نه قبل از آن. پس منسلخ بودن از واقعیت و تطابق نداشتن ذهن و عین ربط چندانی به فضای مجازی ندارد.
۳. رونق فضای مجازی به چیست؟ اصلاً چه چیزی باعث مشروعیت فضای مجازی میشود؟ بگذارید کمی عقبتر برویم. وبلاگها در فضایی رونق گرفتند که نویسندهی هر وبلاگی قرار بود خودش سردبیر خودش باشد و هیچ بخشی از سخناش به دست مدیر مسؤول یا سردبیر روزنامه یا نشریهای ممیزی نشود. خودِ نویسنده بود و خودش. هیچ نظارتی بر نحوهی نوشتن و نوع تنظیم اندیشه در میان نبود. قرار بود نویسنده آزاد باشد، خودش باشد با مسؤولیت خودش. واقعیت ماجرا این است که چون در فضای واقعی، فضایی آزاد و مسالمتجو برای اندیشهورزی وجود نداشته و ندارد و صاحبان اندیشهی آزادی که خودشان را همیشه همسو و هماهنگ با قدرت سیاسی و منافع نیروهای حاکم سیاسی نمیکنند و نمیدانند، طبعاً نیاز به فضایی دیگر برای ابراز اندیشه و نظر متفاوت احساس میشود. اینکه سخنی که در ملاء عام گفته نمیشود و همواره سایهی تهدید و خطر بر سر آن هست، به فضای مجازی منتقل میشود یا در زیر پوشش نامهای مستعار میرود، نتیجه نمیدهد که این سخنان از فضای واقعی منسلخ و جداست. زیرزمینی شدن یک اندیشه، در حصر رفتن یا محدود شدن، نتیجه نمیدهد که آن اندیشه یا نامشروع و ناحق و باطل است یا هیچ ارتباطی با واقعیت جامعه ندارد. اگر واقعی بودن به معنای شیوع و گسترش یک سخن و در دسترس بودن بیواسطهی آن میبود، هیچ چیزی واقعیتر و برحقتر از تبلیغات رسانهای نیست. حالا ما میمانیم و این همه دولتهای مختلف در جهان که هر کدام ساز خودشان را میزنند و خودشان را صاحب و واجد حقیقت میدانند. رسانه و تبلیغات و قدرت و منابع مالی میتوانند حقیقت را جعل کنند و واقعیت را نقابزده با ما نمایش بدهند. ولی واقعیت، حقیقتاً، کدام است؟
۴. تکرار میکنم: فضای مجازی امتداد فضای واقعی است. بخشی از انسانهایی که در فضای واقعی زندگی میکنند در همین فضای مجازی هم نفس میکشند و به همین معنا، آنچه میگویند و میاندیشند، میتواند خیلی هم واقعی باشد. لزوماً هر چه میگویند منطبق با واقعیت نیست. سخن از واقعیت گفتن و توجه به ظرایف جامعه داشتن روش هم میخواهد و صداقت و انصاف هم لازم دارد و تابع منطق خودش هم هست ولی فراموش نکنیم که فضای مجازی در متن و بطن فضای واقعی است. بیایید اینگونه صورتبندی کنیم: اگر سد و مانعی بر سر راه فضای مجازی برای دسترسی پیدا کردن به افکار عمومی جامعه نبود، واکنش جامعه در برابر محتوایی که در آن تولید میشود چه بود؟ فرض کنید که مردم همه آزادانه به اینترنت دسترسی داشتند و همه میتوانستند آزادانه هر پیام کوتاهی را که میخواستند بدون هیچ واهمه و ترس از عقوبتی برای هم بفرستند، آن وقت چه تصویری از «واقعیت» جامعه پیدا میکردیم.
۵. دقت کنید که من نمیگویم اگر فضا باز و آزاد میبود، مثلاً به این تصویر میرسیدیم که جامعه یکسره اخلاقی است یا درد دین دارد یا جویایی عدالت و آزادی و اخلاق است. ممکن است همین آزادی و کنار رفتن پردهها به ما بیشتر نشان دهد که فضای جامعه به شدت غیراخلاقی و از هم گسیخته است – که اتفاقاً همین فضای مجازی فعلی هم در حد وسعاش این نکته را آشکار کرده است. اما از یاد نبریم که این طعن و لعن فضای مجازی و برچسب بر کنار بودن از واقعیت به آن زدن، خود دستکمی از همان توهم مجازنشینهایی که در خیالشان هزار بار دولتها را ساقط میکنند ندارند. هر دو به یک اندازه از «واقعیت» جامعه فاصله دارند. یکی خود را حق محض میداند و طرف مقابل هم او را باطل محض.
سخنام را خلاصه کنم: فضای مجازی چیزی نیست جز پناه بردن آدمهای واقعی به جایی که امکان تعقیب و آزار آنها کمتر است یا دستکم فضایی امنتر برای ابراز عقیدهشان پیدا میکنند. اینکه این فضا تا چه اندازه میتواند منعکسکنندهی واقعیت کل جامعه باشد چیزی نیست که به این آسانی بتوان به آن رسید. برای چنین کاری نیاز به یک نظرسنجی و ارزیابی مستقل و روشمند داریم. این انتظار را هرگز نمیتوان از هیچ حکومتی داشت – دستکم حکومتهای اقتدارگرا که دغدغهی اصلی و اهم نگرانیشان حفظ قدرت و وضعیت موجود است، هرگز به این سو نخواهند رفت که واقعیتهای جامعه و واقعیتهای فضای مجازی را به درستی تصویر کنند: خاصیت تبلیغات و رسانههایی که در خدمت قدرت هستند، چیزی جز این نیست. این سخن البته برای جاهایی مانند کشور ما صادقتر است. در اروپا و آمریکا مردم به دلایل مختلف و متفاوتی به سراغ فضای مجازی میروند. آمریکاییان و اروپاییان هرگز آن استفادهای را که جوانان ایرانی از وبلاگ، یوتیوب، گوشی موبایل، توییتر، گوگلریدر یا فیسبوک میکنند، نخواهند داشت به یک دلیل ساده که کاربردی که ما از آن داریم برای آنها بیمعنا و تحصیل حاصل است: آنها به هزار و یک شیوهی مشروع و موجه و تضمینشده و حمایتشده میتوانند سخنشان را فریاد بزنند و در تغییر جامعهشان سهم داشته باشند. فضای مجازی برای ایرانیان، استفادهی اضطراری است از ابزارهایی که به قصد دیگری ساخته شده بودند اما تبدیل به سلاحی شدند برای مقاومت در برابر سلطه و کنترل.
این روزها باب شده است که عدهای در طعن و تحقیر فضای مجازی یا بیخاصیت بودناش یا منسلخ بودناش از واقعیت داد سخن بدهند (و شگفت اینکه خودشان هم دقیقاً در همین فضا خیلی فعالاند؛ تناقض را ببین!). به گمان من هنوز زود است که دقیقاً به عمق و تأثیر این داد و ستدهای مجازی پی ببریم. فراموش نکنیم که آخرین انقلابی که در ایران رخ داد، به دنبال نقشی که نوار کاست در نهضت آیتالله خمینی ایفا کرد پدید آمد یا دستکم نوار کاست نقش مهمی در پیشبرد آن داشت. گمان میکنم اینترنت ابرازی به مراتب مهمتر و قویتر از نوار کاست باشد. این نکته را میشود مبسوطتر گفت و دربارهاش بیشتر بحث کرد اما همینقدر برای سخن من کفایت میکند که این همه طعن و لعن فضای مجازی و جدا کردن آن از فضای واقعی بیشتر حاصل شتاب و هیجان و استیصال و درماندگی است تا اعتنا داشتن به همهی ابعاد و جوانب مسأله. مغز سخن من این بود که باید این دوگانهی کاذب فضای مجازی-فضای واقعی را شکست و سراغ مقولههایی بامعناتر و وافیتر به مقصود رفت.
مطلب مرتبطی یافت نشد.