اندر فضایل وبلاگنویسی
هنوز در میان خواب و بیداری در قیلولهی بعد از ظهر بودم که صدای بانوی بزرگوار مرا به خود خواند که یادداشتی را در ذیل
هنوز در میان خواب و بیداری در قیلولهی بعد از ظهر بودم که صدای بانوی بزرگوار مرا به خود خواند که یادداشتی را در ذیل
هیچ نوروزی چون امسال برایام پر مشغله نبوده است. حالا دیگر برای هر دو نفرمان پر مشغله است. هنوز مجال نکردهام از سر حوصله برای
ظاهراً این صفحه ایرادی پیدا کرده است. اگر درست صفحه را نمیبینید، در همین صفحه بنویسید تا اصلاحش کنم. پینوشت: ایراد را بر طرف کردم.
میخواهم اشارتی به اختصار بکنم به نوشتهی ما قبل آخرم در نقد مطلب اسلام اروتیک کاتب کتابچه و ادامهی بحثها و در عین حال تلاش
تازه آخر دیشب از جا به جایی اسبابها فراغت حاصل کردیم و تازه دیشب بود که توانستیم ارتباط اینترنت جای جدید را به راه اندازیم.
دیشب مجال پیدا کردم تا یک بار دیگر مطلب کاتب کتابچه را دربارهی اسلام اروتیک به دقت بخوانم تا نکاتی را که به اعتقاد من
عنوان را یک بار دیگر بخوانید. ظاهرش خیلی فریبنده و مطبوع است اما گزارهای است کاملاً نامربوط و غیر علمی. به طریق اولی، اینکه بگوییم
اگر خطا نکنم و هوش و حواس قبلهی عالم هنوز به جا باشد و مایهی رشک سایر حلقهنشینان نشود خبر اتمام زایمان دوبارهی ایگناسیو، سیاحالملکوت،
عجالتا مشکلى که پیش آمده است به این سادگى قابل حل نیست. ظاهرا یا سىپىیو سوزاندهایم یا مادربرد یا پاور! به هر تقدیر باید دید
امروز صبح به دلیل انفجارى که در کامپیوترم رخ داد، دیگر به روز کردن ملکوت تا مدتى تعطیل است. تا وقتى که همه چیز رو
میخواستم از حقیقت بنویسم. خواستم ذهن و قلم را به فلسفه مشغول کنم و از مارکس و مانهایم بنویسم. میخواستم از لرد بیکو پارک استادمان
امروز در کلاس اسلام و دموکراسی بحث شهروندی در اسلام مطرح بود و مدعای بسیاری از منتقدین مبنی بر اینکه مفهومی به نام شهروندی در
تاب نیاورم که این را اینجا نیاورم. پیش از اینکه راهی کلاس شوم، نطق موسوی خویینی را در مجلس گوش میدادیم که سخنان او توسط
داشتم به ابیات ناصر خسرو فکر میکردم که گفته بود: به دست من و توست نیکاختری / اگر بد نجوییم، نیکاختریم چون تو خود کنی
قبلاً وعده دادم بودم این را. نقد از ایرج افشار است. عین سخن را بخوانید: «جعل عریضه به افتخار امیرکبیر چند سالى است ورقهاى پلىکپى
بشکنیم این شیشه تا مستی کنیم. صدا، صدای کویتیپور است، اما شعر را خوب گوش کنید. بسیار زیباست به نظر من این چنگ دل.
در روزهای آتی، در نظر دارم قسمتی از فایلهای طربستان را به جای دیگری منتقل کنم تا فضای بیشتری روی سایت فراهم شود. در نتیجه
باران میبارد. سه ساعت است که یکریز میبارد. باران و آب را روشنایی و نور میشمرند. اما امشب باران بیجهت میبارد! باران که میبارد پلیدها
گفتمش: – «شیرینترین آواز چیست؟» چشمِ غمگینش به رویم خیره ماند، قطره قطره اشکش از مژگان چکید، لرزه افتادش به گیسوی بلند زیرِ لب غمناک
کهن سال پِیری، گذشته از تندباد قرون، قامت خمیدهای در زیر آوار غربتها، سر از زانوی غم بر میدارد. گمان میبردند که اکنون چون آفتاب