داشتم به ابیات ناصر خسرو فکر میکردم که گفته بود:
به دست من و توست نیکاختری / اگر بد نجوییم، نیکاختریم
چون تو خود کنی اختر خویش را بد / مدار از فلک چشم نیکاختری را
و حکایت نیکاختری استخوانم میسوزاند. گروهی هستند که هر یک قدم که در هستی بر میدارند، مرکبشان را در گام بعدی پی میکنند! کسانی هستند که بخواهند یا نخواهند تنهایند. الهی! انت افردتنی! آنکه میبرد و از همه میگسلاند مرا، اوست که رشتهی هر تعلقی به دست اوست. دریغ و درد آنجاست که ما را با خویشتن خویش راه نمیدهد: آه که آن صدر سرا میندهد بار مرا! پس کجاست این نیکاختری؟ سعادت و دولت کدامین کیمیای گمشده است که آدمیان را حیران عالم کرده است و در به در، گام به گام و منزل به منزل در پی او هستند و باز هم هر جا گمان میکنند یافتهاندش، آیتی روشن و برهانی متین در چشم آدمی میکشند که تو را در این پرده راه نخواهیم داد! آری! الهی! انت افردتنی! تویی که نه در پردهی اسرار ما را میگذاری و نه در سر منزل فراغت رها میکنی! گفتیم که اسرار تو بر صحرا خواهیم نهاد. چنان به تیغ غیرت زبان بریدی و طوفان به آشیانه و آتش به کاشانه کشیدی که نه از سری نشان ماند و نه از صاحب سری. روزها و شبها حسرت ملکوتی را میخورم که آدمیان جز با تولدی دیگر در آن بارگاه راه ندارند. اما انوار جبروت چنان آتش در خشک و تر رهروان و سالکان ملکوت میکشد که از ملک گذر ناکرده در غبار ناسوت هستی بر باد میدهند و سودای عروج از دل برون میکنند. شاید الگو از همان روز نخست غلط بوده است. شاید ملکوت افسانهای بیش نیست. اما اگر هم افسانه باشد، افسانهای است که قرنها پاییده است و دوام داشته. افسانهی جاوید ملکوت. اسطورهی سرمدیت و شجرهی خلد هنوز طنین دارد در ضمیر آدمیان. گاهی میپندارم که فرزند خسرو از عالمی غریب یا موهوم سخن میگوید که در آن نیکاختری به دست من و توست. مگر میشود هر گام را ببینی و اسرار هر ضمیری را به فراست شاهد باشی؟ میشود؟ بپرسید از آنها که دیدند نشانها! نشانهها کجاست؟ من سرگشتهی نشانهها در میان آتش و خون میسوزم. نشانهی افسانهها، اسطورهی ملکوت و سالکی تنها در روزگاری که اهل این معانی رخ نهان کردهاند. میسوزم!
«وَ مَنْ یُسَاعِدُنِی وَ أَنْتَ أَفْرَدْتَنِی، وَ مَنْ یُقَوِّینِی وَ أَنْتَ أَضْعَفْتَنِی لَا یُجِیرُ، یَا إِلَهِی، إِلَّا رَبٌّ عَلَى مَرْبُوبٍ، وَ لَا یُؤْمِنُ إِلَّا غَالِبٌ عَلَى مَغْلُوبٍ، وَ لَا یُعِینُ إِلَّا طَالِبٌ عَلَى مَطْلُوبٍ. وَ بِیَدِکَ، یَا إِلَهِی، جَمِیعُ ذَلِکَ السَّبَبِ، وَ إِلَیْکَ الْمَفَرُّ وَ الْمَهْرَبُ»
دعای ۲۱ صحیفهی سجادیه
مطلب مرتبطی یافت نشد.