مراقب انتشار نفرت باشیم
این روزها که جامعه شدیداً دچار تنش و چندپارگی است، خیلی مهم است مراقب انتشار نفرت و کینه باشیم. زمینهی بسیاری از این کینهها، سوءتفاهم
این روزها که جامعه شدیداً دچار تنش و چندپارگی است، خیلی مهم است مراقب انتشار نفرت و کینه باشیم. زمینهی بسیاری از این کینهها، سوءتفاهم
در جامعهی امروز ما، دروغ متاستاز کرده است. یک دلیل مهماش این است که حکومت به دروغگویی عادت کرده است و خود را ملزم به
این تجربهای است که آسان به دست نمیآید. در دوستیها اختلافنظر پیش میآید. در بحث و مناظرهها هم ایضاً. در این چند روز گذشته که
مهدی خلجی مصاحبهای انجام داده است با محمدرضا نیکفر در ادامهی مقالهی «الاهیات شکنجه» که پیشتر بخشهایی از آن را نقد کردهام. این مصاحبه، و
آدم برای صیقل زدن دروناش راههای اختیاری و انتخابی دارد و راههایی که بدون اینکه خودش برنامهای برایاش داشته باشد، سر راهاش قرار میگیرد. تکلیف
این اتفاقها تازه نیست. امروز دیگر قاعده شده است. گفته بودم اینها نه برای شریعت حرمتی قایلاند و نه طریقت و حقیقت را درک میکنند.
مقدس بودن قدرت، یک اسطوره یا به عبارتِ دقیقتر یک افسانه است. قدرت، مقدس نیست. هیچ قدرتی مقدس نیست. چه صاحب قدرت مسلمان باشد، چه
پیش از اینکه توضیح بدهم چرا چنین عنوانی برای این یادداشت انتخاب کردهام و بگویم چه حالی بر من رفته است امشب (و شما را
چند روز پیش با یار دلنوازی گفتوگو میکردم دربارهی روزگار تلخی که امروز بر ما میرود. سخن به اینجا رسید که چه اندازه بازگشت به
شجریان آوازی دارد در ماهور روی غزلی از حافظ با مطلع «سحرم دولت بیدار به بالین آمد». این غزل را شجریان بر خلاف ماهورهای معمول
این غزل از شهریار است که شجریان میخواند. برنامهی گلهای تازهی شمارهی ۵۴ در دشتی است. ویولن حبیبالله بدیعی، تار فرهنگ شریف و تنبک جهانگیر
قضیه ساده است. توصیف میکنم: ما در ایران در حال حاضر و تا اطلاع ثانوی دو نوع مردم داریم: ۱. مردم حرفگوشکن و مطیع؛ و
ماجرا ساده است: طبع این مردم، طبعی است سرخوش و سرشار از امید. این امید، امیدی است که به وصف نمیآید اما نشانههایاش را میتوان
ارزانی، فراوانی، نعمت، آسایش، رفاه، نداشتن ترس، نبودن تحقیر، وفورِ امنیت و امیدِ بیاندازه؛ هیچ دشمنی هم تا به حال هیچ صدمهای نتوانسته به ما
شرح و توضیح نمیدهم. مدت زیادی است این آلبوم را گوش نداده بودم. کنسرت ابوعطای اجرای بوستون. محمدرضا شجریان، داریوش پیرنیاکان، جمشید عندلیبی و مرتضی
یکی از راههای متمدن کردن خشونت، خالی کردن زرادخانهی آن است. زرادخانهی خشونت تنها پادگانهای نظامی و سلاحهای گرم و سرد نیستند. خشونت اولاً و