این تجربهای است که آسان به دست نمیآید. در دوستیها اختلافنظر پیش میآید. در بحث و مناظرهها هم ایضاً. در این چند روز گذشته که
یادداشت اول دکتر پایا را در نقد روششناسی گنجی،
پاسخ تند و بهانهجویانهی او به دکتر پایا و
واکنش پایانی ایشان را به گنجی دیدم، این ماجرا بیشتر پیش چشمام زنده شد: آدم جایی و در مقطعی باید دیگر قلم بر زمین بگذارد یا بحثی را دیگر ادامه ندهد. برای گفتن بعضی سخنان یا ارایهی پارهای استدلالها، خوب است آدمی به خودش سخت بگیرد و با پشتکار و دقت و همچنین البته نظرخواستن از دیگر و طلب نقد از آنها کردن (پیش از انتشارِ آن)، در شفافیت و سلامتِ نوشته یا نظرش بکوشد. این انتظار همیشه میرود که عدهای (یا حتی خود مخاطب) یا اصلِ سخن را نفهمند، یا خود را به نفهمیدن بزنند و همچنان بر سخنِ به زعمِ من و شما خطای خود پافشاری کنند، یا کل ماجرا را شخصی ببینید و حمل بر کینه یا دشمنی کنند. هیچ کدام از اینها نباید باعث شود آدمی از راه خود بیرون برود. اگر من و شما به آنچه مینویسیم ایمان داریم (یعنی در عیارسنجی آن به شیوههای مختلف کوشش کردهایم – ولو همیشه کافی نباشد)، دیگر نباید دربند این باشیم که همه به زبان بیایند و اعتراف کنند که این سخن درست است (یا مثلاً آنچه من گفتم خطاست). این هم البته منافات ندارد با اینکه آدمی پس از نوشتن چیزی یا گفتن سخنی، انصاف بدهد که تند رفته است یا خطا کرده. اتفاقاً باید از «ابطالپذیری» سخنمان شاد باشیم. به هر حال، آنچه ما میگوییم وحی منزل نیست. چه بهتر که کسی بتواند در آن خدشه کند.
اما اینکه ما سخنی بگوییم و خود را ملزم ندانیم که همهی عالمیان را متقاعد کنیم، خودش فضیلتی است اخلاقی. «روز و شب عربده با خلق خدا نتوان کرد». اینها البته فرق دارد با اینکه با کسی بحث علمی کنی و بتوانی در خلالِ گفتوگو و نقض کردن سخن حریف یا نقض شدنِ سخنِ خودت، چیزی بیاموزی یا مقولهای برای تو و حریفات روشن شود. سخنشناس بودن و سخنشناس پیدا کردن کارِ آسانی نیست. از آن دشوارتر این است که با کسی در بحث حریف باشی (و این بحث را ادامه دهی) که ناگهان تصمیم نگیرد همهی قواعد بازی را به هم بزند و رو به درشتی و هتاکی بیاورد. در نقد، اگر خطا بنویسی، خطایاش چه بسا اصلاح شود، اما اگر تلخزبانی کنی یا دچار توهم و خیال شوی، دشوار است از این کبود دیدنِ عالم رهایی پیدا کنی. مهم این است که سخنات را درست و سالم (بدون تلخی و درشتی) بگویی و دیگر در بند آن نباشی که سخنات را همه میشنوند یا نه. این تجربه را در یک سال گذشته من به شیوههای مختلف آزمودهام و نتیجه البته تلخ بوده و دور از انتظار و حاصلاش نامردمی دیدن و خردگریزی دوستان و طرفهای بحث بوده است. این تجربه آسان به دست نمیآید. گاهی اوقات باید در برابر سخنی که فکر میکنیم باطل است – و برای آن هم دلایل بیشماری میبینیم – از جایی به بعد فقط سکوت کنیم و راه شکیبایی در پیش گیریم.