بهاری خرم است ای گل کجایی…
این تصنیف را باید روز اول نوروز میگذاشتم. ایام نوروزی هنوز تمام نشده. برای اهل دل هم که نوروزی علی الدوام میرسد. پس تصنیف «بوی
این تصنیف را باید روز اول نوروز میگذاشتم. ایام نوروزی هنوز تمام نشده. برای اهل دل هم که نوروزی علی الدوام میرسد. پس تصنیف «بوی
فکر میکنم در یادداشت قبلی لازم بود این تصنیف لالهی بهار را جداگانه به همراه شعرِ خود بهار میآوردم. دیر نشده است. تصنیف را با
نوشته بودم که سالها، در ایام بهار، عمیقترین لذت من، شنیدن راستپنجگاه بود. علیالخصوص همین راستپنجگاه جشن هنر شیراز (در ادامهی مطلب). با تار محمدرضا
روزگار غریب فتنه است. روزگار فتنههای آخر زمان است. یکی از نشانههایاش این است: دین مصادره میشود؛ اخلاق به گروگان میرود. یعنی از اخلاق، دینداری
سالهای پیشتر، بعضی از سالها، ایام نوروزی عمدتاً صرف اسبابِ طرب میشد. قاعده همیشه این بود که صبحها با ماهور شروع میکردم و راستپنجگاه و
سالهاست که در این نکته تأمل کردهام و تا توانستهام آن را برای خودم ورز دادهام: خطا کردن. ناگفته پیداست که وقتی از «خطا کردن»
کمتر از نیمروزی تا تحویل سال مانده است. برای تحویل سال، برای نوروز، حرفها دارم. قصهها دارم. حکایتها. و البته دعاها! هر اندازه که ذهن
یادداشت بلندی نوشته بودم پیش از اینکه خاتمی اعلام انصراف کند. بعضی از بندهای آن نوشته را هنوز هم میشود از نو خواند و نوشت.
برای حال و روز فعلی – تا اطلاع ثانوی! بنشینیم و بیندیشیم! این همه با هم بیگانه این همه دوری و بیزاری به کجا آیا
هیچ اتفاقی نیفتاده است. همه چیز عادی است. همه چیز آرام است. هر چه هست تقصیر این سید خوابگرد است که ما را پاک به
نوشته بودم که به اعتقاد من خاتمی، حتی پس از اعلام حضور میرحسین موسوی باید به حضورش در عرصهی مبارزهی انتخاباتی ادامه دهد. دلایل من
امروز وبلاگ نه چندانِ تازهای رسماً به جمع حلقهی ملکوت میپیوندد که سالهاست پردهنشین مُلکِ ملکوت بوده است؛ در واقع از همان روزهای نخست راهاندازی
بحث دربارهی اینکه خاتمی باید نامزد ریاست جمهوری میشد یا نه، دیگر الآن بیهوده است، مگر اینکه یا مشکلی شخصی با خاتمی داشته باشیم یا
واقعیتهای موجود که برای همه قابل فهم است و نیاز به تفسیرهای پیچیده ندارد اینهاست: دادگاه بینالمللی لاهه، عمر البشیر، دیکتاتور سودانی را متهم به
دادگاه بینالمللی لاهه، عمر البشیر، دیکتاتور سودانی را به جنایات جنگی محکوم کرده است. کاملاً طبیعی است که شخص متهم و محکوم و دیکتاتوری که
نظری ذیل مطلب قبل آمده است و فکر میکنم به جای توضیح نوشتن ذیل آن خوب است اینجا روشنتر توضیح بدهم. ماجرا از دیدِ من
خبر انتشار غزلیات شمس به سعی استاد شفیعی کدکنی را حتماً شنیدهاید. از دوسه روز پیش که این دو جلد به دستام رسیده است، سر
الآن که کمی آرامتر شدهام، سعی میکنم چکیدهی مدعای مطلبِ پیشینام را بازنویسی کنم و موضوع را از سطح گفتههای خانم حکمت فراتر ببرم. گفتههای
تازه از جلسهی نمایش فیلم خانم حکمت آمدهام بیرون. نمایش «زندان زنان». فیلم، به نظر من، فیلم بدی نبود. فیلم خوبی بود. اما پرسش و
هر مسألهای یا هر وضعیتی فقط یک جواب یا توضیح ندارد. شاید دو جواب داشته باشد. شاید بیشتر. همیشه ما ناگزیر نیستیم از میان دو