خاتمی باید کنارهگیری کند؟ به اعتقاد من نه. مثل روز روشن است که نه. دلیلی برای این کار نیست. مگر سیاست و مصلحت عمومی کشور، رفاقت و رقابت مرامی است؟ مگر اندیشیدن به مصلحتهای دراز کشور، با قرار و مدار و شرطبندی تعیین میشود؟ میخواهم به این نکته برسم که اصل سخن خاتمی که یا او میآید یا میرحسین موسوی، چندان وزن مهمی در تعیین تکلیف امروز ما ندارد. همان موقع هم وزنی نداشت چون بیشتر به یک بازی سیاسی و تبلیغاتی برای گیج کردن مخالفان شبیه بود (ولو هرگز هدف خاتمی این نبوده باشد). در نتیجه، اگر خاتمی حتی امروز چون و چرا کند یا به تردید بیفتد که باید کنارهگیری کند یا نه، معنایی جز تذبذب و تردید نخواهد داشت. خاتمی نه قرار است دلِ روزنامهی کیهان را به دست بیاورد و نه قرار است منتقدانِ دوآتشهی اصلاحطلبان، مشارکتیها و کل دوم خردادیها را شاد کند. اولویت خاتمی در این شرایط باید اندیشیدن به مصلحت درازمدت کشور و تدوین و تقریر برنامههای انتخاباتی (و اجرایی دولتاش در صورت انتخاب) باشد. خاتمی در انتخابات آینده، از مهرههای مهم بازیگر در صحنه خواهد بود (با تمام ایرادهایی که به او وارد است). به نظر من اصلاً معنا نداشت خاتمی سرنوشت نامزدیاش را به موسوی گره بزند. خوب زده است. حیف که این کار را کرده، ولی باید به جلو نگاه کند الآن.
پس: اینکه حالا میرحسین موسوی نامزد شده است، هیچ مدلول معرفتی یا الزام عملی برای خاتمی نمیآورد. خاتمی میتواند به کارش ادامه دهد، میرحسین موسوی نیز. وجود این دو منافات و تعارضی با هم ندارد. انتخابات آینده هم به نظر من، انتخاب میان اصلاحطلبی و غیر-اصلاحطلبی (یعنی جناح مخالف اصلاحات) نیست. قبول دارم که هنوز هم در ناخودآگاه و روانِ جمعی بسیاری از کسانی که به خاتمی رأی داده بودند، تصوری و ذهنیتی از اصلاحات هست (مطبوعات آزاد، کاهش دخالت دولت در حوزهی خصوصی زندگی مردم، پرهیز از غوغا و جنجال در صحنهی بینالمللی و قس علیهذا). اما امروز، مسأله چیزی است ورای اینها. به نظر من، نه تنها خاتمی که هر کسی که داوطلب ریاست جمهوری میشود، خیلی شجاعت به خرج میدهد. قدرت هم البته چیز مطلوب و هوسانگیزی است و کدام یک از نامزدهاست که میتواند بگوید من از قدرت بدم میآید؟ وسوسهی قدرت هم البته هست (نزدِ همهی نامزدها به درجات و مراتب البته). حال چرا شجاعت؟ به چند دلیل: اول اینکه جهان گرفتار یک بحران اقتصادی بیسابقه است که الآن امواجاش به ایران هم رسیده است؛ دوم اینکه در این سه سال گذشته، به اعتقاد من، احمدینژاد چنان بنیان اقتصاد، سیاست خارجی و سیاست داخلی را به تباهی و ویرانی کشانده است که سالها باید تلاش کرد که برسیم به نقطهی آغاز ریاست جمهوری احمدینژاد. باز هم میشود دلیل آورد، اما فکر میکنم همین دو دلیل کافی است که مهابت وضعیت پیش رو را نشان بدهد.
باز هم در این باره خواهم نوشت.
پ. ن. ناگفته پیداست که تلاش برای منصرف کردن میرحسین موسوی از نامزدی برای ریاست جمهوری خطای مضاعفی خواهد بود که هزینهای سنگین برای طرفداران خاتمی خواهد داشت. حداقل من وضعیت را چنین میبینم.
مطلب مرتبطی یافت نشد.