خامه‌ی خون‌بارِ بهار

فکر می‌کنم در یادداشت قبلی لازم بود این تصنیف لاله‌ی بهار را جداگانه به همراه شعرِ خود بهار می‌آوردم. دیر نشده است. تصنیف را با کیفیتِ کمی بهتر (در ادامه‌ی مطلب) آورده‌ام به اضافه‌ی متنِ کاملِ شعر بهار. حال و هوای شعر معلوم است. هنرمندی شاعر را ببینید که توصیف بهار و روییدن لاله را بهانه کرده و چه نکاتِ دردمندانه‌ای را سروده است. دارم فکر می‌کنم که این روزها، ذوقِ شاعران ما در بیداد تزویر، دروغ، ریا و دین‌فروشی در ایام بهار، چه می‌تواند بسازد که مرهمی بر دل‌های خسته‌ی اهل درد باشد. «در اجاقی طمعِ شعله نمی‌بندم…».

لاله خونین کفن از خاک سرآورده برون
خاک مستوره‌ی قلب بشر آورده برون
نیست این لاله‌ی نوخیز، که از سینه‌ی خاک
پنجه‌ی جنگ جهانى، جگر آورده برون
رمزى از نقش قتال است که نقاش سپهر
بر سر خانه ز دود و شرر آورده برون
یا که در صحنه‌ی گیتى ز نشان‌هاى حریق‌
ذوقِ صنعت، اثرى مختصر آورده برون
مُنکَسِف ماه و بر او هاله‌ی خون‌بار محیط
طرحى از فتنه‌ی دور قمر آورده برون
دل ماتم زده‌ی مادر زارى‌ست که مرگ‌
از زمین همره داغ پسر آورده برون
شعله‌ی واقعه گویى ست که از روى «تلال»
دستِ مخبر، به نشان خبر آورده برون
دستِ خونین زمین است که از بهر دعا
صلح جویانه ز کوه و کمر آورده برون
آتشین آه فرو مرده مدفون شده است
که زمین از دل خود شعله‌ور آورده برون
پاره‌هاى کفن و سوخته‌هاى جگرست
کز پى عبرت اهل نظر آورده برون
عشقِ مدفون شده و آرزوى خاک‌شده ‌ست
کش زمین بیخته در یکدگر آورده برون
پاره‌ها ز آهن سرخ است که در خاور دور
رفته در خاک و سر از باختر آورده برون
بس که خون در شکم خاک فشرده ست به هم
لخت لختش ز مَسامات، سرآورده برون
راست گویى که زبان‌هاى وطن خواهان است
که جفاى فلک از پشت سرآورده برون
یا ظفر نامچه‌ی لشکر سرخ است که دهر
بر سر نیزه به یاد ظفر آورده برون
یا به تقلید شهیدان ره آزادى
طوطى سبز قبا، سُرخ پر آورده برون
یا که بر  لوح وطن خامه‌ی خون‌بار «بهار»
نقشی از خونِ دلِ رنج‌بر آورده برون

بایگانی