زندانِ خانمِ حکمت

تازه از جلسه‌ی نمایش فیلم خانم حکمت آمده‌ام بیرون. نمایش «زندان زنان». فیلم، به نظر من، فیلم بدی نبود. فیلم خوبی بود. اما پرسش و پاسخ کارگردان، سخت تأمل‌برانگیز بود. در طول پرسش و پاسخ، بسیار عصبانی بودم (الآن هم هستم؛ این متن را هم در حال عصبانیت نوشته‌ام، ولی همین‌ها را به زبانی آرام‌تر هم می‌توانم تکرار کنم). عصبانی از این همه سطحی‌نگری، این همه کلی‌گویی، این همه گزافه‌گویی. جلوی خودم را گرفتم که چیزی نپرسم و چیزی نگویم. ولی در وبلاگ‌ام محظوری را که آن‌جا داشتم ندارم. بگذارید به اختصار بگویم خانم حکمت چه گفت و نکاتی را در حاشیه‌اش بیفزایم.

مضامین کلی پاسخ‌های ایشان شامل این موارد بود:
ملت ایران، پس از انقلاب، ملتی است که زیاد زندان دیده است. در ایران، «همه چیز» و «هر کاری» جرم است (باور بفرمایید عین کلماتِ خانم حکمت بود؛ البته شاید هیجان‌زده شده بود یا جوگیر!)، چون هر وقت حاکمیت دل‌اش بخواهد هر چیزی را جرم اعلام می‌‌کند و مردم را به زندان می‌اندازد. حکومت ایران، حکومتی ایدئولوژیک است و وضع اسف‌بار زندان‌ها هم نتیجه‌ای است از همین. تمام حاضران جمع، همین جمعی که من هم در آن حضور داشتم، اگر ایرانی باشند حتماً یا خودشان زندان دیده‌اند یا یکی از نزدیکان‌شان.  هیچ کشور دیگری در دنیا، از حیث زندان‌ها وضع‌اش مثل ایران نیست (چیزی با این مضمون).

مختصر کنم: آن‌چه من از سخنان خانم حکمت دریافتم، اگر ایرانی نبودم و ایران را نمی‌شناختم این بود که این فیلم، البته بعد از توضیحاتِ فیلمساز، نمایش کوچکی است  از کشوری که در آن سیاهی و ظلم و بی‌عدالتی و هرج و مرج  موج می‌زند و هیچ نقطه‌ی مثبتی ندارد. اگر خانم حکمت هیچ نمی‌گفت، ذهنیت من از فیلم بسیار بهتر بود. ترکیب خودِ فیلم و حرف‌های فیلم‌ساز، مرا سخت ناامید کرد.

اما اعتراض من به چی‌ست؟ نظام جمهوری اسلامی، نظامی است که در داخل و خارج ایران کمابیش شناخته شده است (این نظام، مثل هر نظامِ سیاسی دیگری، خوبی‌ها و بدی‌های خودش را دارد). و البته اپوزیسیونِ نظام جمهوری اسلامی هم. همه‌ی ما، تمام آن بی‌عدالتی‌ها و بی‌رسمی‌ها و دین‌فروشی‌ها را می‌شناسیم. اما آن‌چه من از زبان خانم حکمت شنیدم، آگراندیسمانِ وضعیتی بود که واقعاً این نیست. خانم حکمت نکته‌ای را گفت که البته تمام حرف‌های‌اش را برای من معنا می‌کند: ایشان می‌گفت خودش زندان رفته است، دختران‌اش زندان رفته‌اند، همسرش و همسر سابق‌اش زندان رفته‌اند. به عبارتی این فیلم، یا سخنانِ پس از فیلم، دردِ دلِ شخص ایشان هم بود. در این میان، اظهار نظر ایشان درباره‌ی جمع ایرانی هم البته سخن‌ِ ایشان بسیار کلی‌گویانه بود. آدم در این جور موارد واقعاً می‌ماند که باید بگوید زندان رفته است یا نه! انگار زندان رفتن در جمهوری اسلامی افتخاری است! یا بر عکس زندان نرفتن نشانه‌ی همدستی با ظلم و جور و استبداد است!

بگذارید از چیزهای سنجیدنی‌تر بگویم. کاش خانم حکمت وقتی آن آمار عجیب و غریب را می‌داد، (شاید مترجم، آقای سعید طلاجوی، بود که دسته‌گل به آب می‌داد: چهل میلیون نفر در ایرانِ بعد از انقلاب زندان رفته‌اند؟ واقعاً؟) بدون موضع‌گیری‌های احساسی و عاطفی‌اش به سادگی می‌گفت ما در ایران قبل از انقلاب و بعد از انقلاب، این آمارها را داریم. تفاوت‌ها هم این‌جاست. کسی وضع زندان‌های قبل از انقلاب را می‌داند؟ کسی زندان‌های ایران را با زندان‌های خارج از ایران مقایسه کرده است؟ ایشان می‌داند در زندان‌های عراق، افغانستان، اردن، عربستان، یونان، «ابوغریب» و «گوانتانامو» چه گذشته است و می‌گذرد؟ ایشان تا به حال سودان و الجزایر رفته است؟ داشتم با خودم فکر می‌کردم که اگر کسی قرار باشد سریال «فرار از زندان» آمریکایی را با «زندان زنان» خانم حکمت مقایسه کند، به چه نتیجه‌ای می‌رسد؟ اولی، آشکارا برای تفریح ساخته شده است. اولی، محصول نگاه روشنفکرانه نیست. دومی اما بازتاب نگاه عده‌ای است که در ایران مشهورند به «روشنفکر».

من تیرگی‌ها و دشواری‌ها را در جای دیگری می‌بینم و می‌دیدم. اما خانم حکمت، تمام ایران را سیاهی و تباهی می‌بیند. ایشان البته در این تصور تنها نیست. اما بدون شک، این اغراق است که بگوییم در ایران، «هر کاری» جرم است. این گزافه‌گویی است که بگوییم اکثریت مردم ایران زندان رفته‌اند و زندان دیده‌اند. این‌ها دیگر، لفاظی است. استبداد را با چه معنا می‌کنند؟ با اقلیت یا اکثریتی که زندان دیده‌اند؟ یعنی نگاه گروه‌های چپ و مارکسیست نسبت به حکومت پهلوی چی‌ست؟ آن‌ها اقلیت بودند یا اکثریت؟ یعنی اگر در حکومتی، اقلیتی فقط به زندان بروند و آن‌ها هم سیاسی باشند، آن نظام غیر استبدادی است؟

این‌ها را که می‌بینم و نوع نگاه خانم حکمت، مرا به فکر فرو می‌برد. مشکلاتِ ما ایرانی‌ها ریشه‌دارتر از این‌هاست. بسی ریشه‌دارتر از این‌هاست. مشکل ما فقط نظام سلطنتی پادشاهی و نظام ولایت فقیه جمهوری اسلامی نیست. مشکلِ ما، خودمان هستیم. خیلی طول می‌کشد تا بهبودی حاصل شود. خانمِ حکمتِ زبانِ اعتراض سیاسی است. من این زبان، این نگاه، این ادبیات و این اغراق را نمی‌پسندم. کاش خانم حکمت در این جلسه اصلاً حرف نمی‌زد. ایشان اگر سکوت می‌کرد، تصورم از خودشان و از فیلم‌شان بسیار بسیار مثبت‌تر می‌بود. خانم حکمت روز مرا تباه کرد. امروز می‌توانست بسیار بهتر از این باشد. خانم حکمت، سکوت‌اش از سخن‌اش بهتر است. بسیاری از ما ایرانی‌ها، خو گرفته‌ایم به سیاه و سفید دیدنِ همه چیز. فرض کنید کسی از شیوه‌ی نقد و زبان اعتراض به جمهوری اسلامی، انتقاد کند. به سرعت و به سادگی برچسب هواداری از حکومت ایران و چه بسا مزدوری و جیره‌خواری را به او خواهند چسباند. درست همان‌طور که مسئولین حکومتی ما قطب مخالفِ این دسته هستند.

خانمِ حکمت در زندان ماندن طاهره، رییس زندان، و آزاد شدن میترا، قاتل ناپدری‌اش، را نمادی می‌داند از این‌که ذهن‌های ایدئولوژیک در حبس اندیشه‌ی خودشان می‌مانند. من فکر می‌کنم ایشان هم زندانی برای خودش دارد. ایشان راست می‌گوید. ایرانی‌ها ملتی هستند که زندان بسیار دیده‌اند. ما همه زندانی هستیم. خانم حکمت هم زندانی ایدئولوژی خودش است. برای ایشان هم جهان سیاه و سفید است: ایران و خارج. ایران و نظام حکومتی‌اش یکدست و یکپارچه است و بیرون از ایران، درست بر عکس آن است. «زندانِ زنان» تنها زندانِ زنانی نبود که در جمهوری اسلامی زندان رفته‌اند؛ زندانِ زنان، زندانِ ذهنِ خانم حکمت هم هست. کاش روزی بیاید که همه‌ی ما آزادتر از این باشیم که اکنون هستیم.

مطلب مرتبط: «غیبت جهانِ خاکستری»؛ و با تأکید اضافه می‌کنم که این مطلب فعلی بدون خواندن مطلب مرتبط با آن ناتمام و ابتر است.

پ. ن. ما ایرانی‌های جمع، شاید دیدگاه‌هامان متفاوت باشد و شاید هم متضاد. اما بسیار بی‌انصافی بود که آن تصور را به جمع غیر ایرانی بدهی. یعنی غیر ایرانی‌ها به سادگی می‌توانستند تصور کنند که در ایران بربریت و توحش حاکم است و استبداد کور و بی‌منطق. البته خانم حکمت هم هیچ تلاشی نمی‌کرد که بسترهای اجتماعی و فرهنگی را توضیح بدهد. به هر حال ایشان فیلمسازِ «روشنفکر» بود؛ کاری به علوم اجتماعی و علوم سیاسی نداشت. کاری به جامعه‌شناسی نداشت. و البته اگر فیلم‌ساز باشی و روشنفکر هم باشی، لابد حق داری هر چه دل‌ات خواست بگویی! (بهانه‌جویان دستپاچه، بُل نگیرند؛ این ایراد، به حرف‌های خانم حکمت بسیار بیشتر وارد بود تا به خود فیلم‌اش).

پ. ن. ۲. یکی نیست بگوید اگر ایران و جمهوری اسلامی به آن افتضاحی است که خانم حکمت گفت، چطور آن فیلم در ایران مجوز گرفت و اکران شد؟ (البته ایشان در جمع خصوصی‌تر توضیح داد که بله، در زمان خاتمی تحت فلان شرایط مجوز گرفتیم و علنی هم گفت که آقای مسجد جامعی در گوشی به من گفته است که یکی از افتخارات دوران وزارت من اکران فیلم شما بوده است! العهده علی الراویه!)

پ. ن. ۳. ظاهراً بدیهی است و نباید نیازی به توضیح داشته باشد که من واقعیت‌ها را می‌دانم و می‌فهمم؛ مشکلِ من با آگراندیسمان و دراماتیزه کردن وضعیت است. مشکل من، با این است که نتیجه‌ی سیاسی از یک بیان هنری یا شاعرانه و اغراق‌آمیز بگیری و ضمن‌اش بیانیه‌ی سیاسی هم صادر کنی.

بایگانی