نان و جان
تو که از نانِ خویش گذشتن نتوانی، از جانِ خویش چگونه خواهی گذشتن؟ – یک نفر!
تو که از نانِ خویش گذشتن نتوانی، از جانِ خویش چگونه خواهی گذشتن؟ – یک نفر!
پیکاسو هنرمند نقاشی است که سال ۱۸۸۱ میلادی متولد شد و سال ۱۹۷۳ از دنیا رفت. پیکاسو تابلویی دارد به اسم گرنیکا که در سال
آن قصهی گفتوگوی ابلیس و معاویه را که در مثنوی آمده است حتماً شنیدهاید. مولوی داستانی نقل میکند. نکتههای اخلاقی و پند و موعظههایاش را
شاید یک بار پیشتر از این هم نوشته باشم که اولین نغمههای موسیقی سنتی ایران را که آگاهانه و به اختیار شنیدم در آلبوم «یادگار
حسام الدین سراج در آلبوم «نگاه آسمانی» تصنیفی دارد روی غزل مولوی که اندکی هم طولانی است اما غزل، از آن غزلهای آتشین مولوی است.
این غزلی که حمیدرضا نوربخش در این آلبوم تازهاش، «پنهان چو دل» میخواند، حال آدم را دگرگون میکند: دلگیر دلگیرم مرا مگذار و مگذر از
سودای تو را بهانهای بس باشد مدهوش تو را ترانهای بس باشد در کشتنِ ما چه میزنی تیغ جفا؟ ما را سر تازیانهای بس باشد!
پس عدم گردم عدم چون ارغنون گویدم انا الیه راجعون پ. ن. «چشمه»
برادرم، پدرم، اصل و فصل من عشق است که خویشِ عشق بماند، نه خویشی نَسَبی
یک لحظه داغم میکشی، یک دم به باغم میکشی پیش چراغم میکشی، تا وا شود چشمانِ من
گاهی اوقات آدم برای اینکه بداند چه چیزهایی دارد، چه نعمتهایی دارد و هر روز با آنها زندگی میکند و بیاعتنا شاید، بی آنکه آن
وصف حال من، حال همیشگیام، شده است این تک بیت: بی تو نه زندگی خوشم، بی تو نه مردگی خوشم سر ز غم تو چون
چه هولی است زیستن با خود. هولناکتر آنکه دایم میان خوف و رجا باشی. از سویی امیدت به مویی بسته باشد و از سوی دیگر
دیوان خواجه را باز کرد و خواند: «مقامِ امن و می بیغش و رفیق شفیق…» و رفت. یعنی او نبود که رفت. من بودم که
برای فهم تهی شدن دولت اسراییل از اخلاق نیازی نیست همفکر جمهوری اسلامی باشی و مدام در رسانهات به آن حمله کنی. برای فهم آن
امروز دیدم که وبسایت زمانه پاسخ دوم دکتر سروش را به آیتالله سبحانی به طور کامل منتشر کرده است. و اما نکتهی حاشیهای ماجرا این
پاسخ دکتر سروش به نامهی دوم آیتالله سبحانی منتشر شده است و این بار به گمانام سخنان سروش به شرح و بسط بیشتری در این
هوای لندن این روزها گرم است و تبدار. شبها پنجره را که باز میکنیم، بوی چمن و نسیم بهار مشام آدم را معطر میکند. با
گفته بودم که این طربستان تازه وقت میبرد. من هم الآن گرفتار مشکلات عدیده هستم. در نتیجه ممنون میشوم اگر کسی اینجا از طربستان استفاده
جملات زیر را حسین نوروزی در آن ستون سمت چپ وبلاگاش نوشته است: «اینجا اجباری نیست. دوست نداری، فکر میکنی بهت توهین میشود، هرچی! نخوان!
این دو بیت از سعدی و حافظ را بخوانید و مقایسه کنید: ۱. گوشام به راه تا که خبر میدهد ز دوست / صاحب خبر
نشستم با خودم گشتم دنبال شعری که وصفِ این حال باشد. اول گفتم: «خیالِ حوصلهی بحر میپزد هیهات / چههاست در سر این قطرهی محال
تغییرات آرام و گاهی آشفتهی طربستان تازه را حتماً دیدهاید. الآن نمیتوانم پای کامپیوتر بنشینم و تایپ کنم و هر چه هست فقط شده است
خیلی از اوقات مردم از برچسبها استفاده میکنند برای اینکه زحمت فکر کردن به خودشان ندهند. با یک برچسب میشود تکلیف یک نوع و یک
همه این تعبیرات را شنیدهایم: قرائت رحمانی از دین؛ چهرهی لطیف دین؛ اصلاحِ اندیشهی دینی و تعابیر از این دست. از یک سطح که به
حتماً دقت کردهاید که این ستون سمت راست وبلاگ، عضو تازهای پیدا کرده است. طربستان قبلی آرام آرام میرود زیر پوست این طربستان تازه. فرق