من فکر میکنم پرسشهای ریشهایتری هم هستند. طی یکی دو ماه گذشته سخت مشغول بازخوانی آثار ارکون (یا به قول بعضیها ارغون) برای پایاننامهام بودم و یکی دو ساعتی هم (پریروز) با ارکون گفتوگو کردم دربارهی موضوع رسالهام. ناخودآگاه به یاد آرامش دوستدار افتادم و با خودم فکر کردم واقعاً فرق آرامش دوستدار با ارکون چیست؟ و البته پاسخ این پرسش در نوع جوابهای ارکون آشکار است. ارکون از نیندیشیدههای در جامعههای مسلمان سخن میگوید و آرامش دوستدار از ممتنع بودن اندیشه. ارکون تواناییهای آدمیان را به صرف داشتن یک اعتقاد خاص نادیده نمیگیرد. ارکون آشکار این قابلیت را در هر مؤمن و مسلمانی میبیند که توانایی «تفکر تاریخی» داشته باشد، به این معنا که وقتی به گذشته نگاه میکند، بتواند از زندانِ زمان حال رها شود و عینکِ امروز را از چشم بردارد و بتواند پا به محبسِ گذشته بگذارد. تفکر تاریخی به آدمی، به هر آدمیای، اجازه میدهد که در ظرف هر مقامی فرو برود و بتواند با توجه به مقتضیات آن زمان خاص داوری کند. نکتهی دیگر اینکه با تفکر تاریخی، هر انسانی میتواند در مقام تفکر و تحلیل، عقاید آموخته شده و باورهای دینیاش را لحظهای کنار بگذارد و بدون هیچ واهمهای از به باد رفتن اعتقادش یا سست شدن پایههای ایماناش، جسورانه دربارهی هر پرسشی کاوش کند. ارکون، حداقل در آنچه که شفاهاً به من میگوید، یک مسلمان یا مؤمن را ناتوان و عاجز از اندیشیدن به بعضی مقولات نمیداند. انجام ندادن کاری دلیل بر ناتوانی از آن نیست.
اما چرا، به نظر من، ارایهی فقط «قرائت رحمانی» مشکل را حل نمیکند؟ چون قرائت رحمانی از دین فکری به حال مشکلات ساختاری نمیکند. شاید بشود با رتوریک قرائت رحمانی تا مدتی دهان مخالفان و مدعیان را بست که چهرهی ما آنی نیست که شما تصویر میکنید (و پر بیراه هم نیست این سخن)، اما با بستن دهان مخالف مدعی و منقاد کردنِ آنها با منطق قرائت رحمانی، عقبماندگیهای جهان مسلمان حل میشود؟ تلقیهایی که سروش و مجتهد شبستری از وحی دارند، البته تلقیهایی است در خور تأمل و بسیار به جا. ولی آن بخشی از جامعه و ساختار قدرت که در برابر این تلقیها و جسارتورزیهای فکری مقاومت میکند، فرقی نمیکند که قایل به قرائت رحمانی باشد یا قایل به قرائت خشن از دین. هر دو گروه از اصل مسأله غفلت میکنند و معضل اصلی هنوز به قوت خویش باقی است. میتوان مسلمان و مؤمن بود و بیمحاباترین نقدها را از دین کردن بدون اینکه ایمانات را بر باد بدهی. مشکل ساختار قدرت است که تعیین میکند تو با پرسیدن چه پرسشهایی هنوز مؤمن هستی یا نه؟ و این دقیقاً همان چیزی است که از حوزهی اختیارِ ساختارهای قدرت خارج است. به کسی چه که دربارهی ایمانِ من و شما داوری کند؟ چرا تأمل دربارهی وحی مهم است؟ چون قرآن که نازل میشود در زمان پیامبر (با هر کیفیتی و به هر شیوهای)، تبدیل میشود به متن. ما دیگر در آن زمان انتقال شفاهی نیستیم. و متن محتاج مفسر است. و مفسران کسانی نیستند جز انسانهایی چون من و شما. و منظومهی کلامی و دینی مسلمانان سخت متأثر از مجموعهی همین تفسیرهاست. و همین تفسیرها راه را بر پدیدار شدن تفسیرهای تازه میبندند حال آنکه منطقاً و عقلاً پدیدار شدن تفسیرهای تازهتر هیچ استبعاد و امتناعی ندارد. اینجاست که بعضیها به خطا میافتند و ارکون را مثل آرامش دوستدار میبینند. ارکون از این نیندیشیدهها و نااندیشیدنیها سخن میگوید (که میتواند دربارهی آنها اندیشه کرد)، اما آرامش دوستدار اصل تفکر را تعطیل میکند و فاتحه! باز هم دربارهی این نکات خواهم نوشت. این را به خاطر این نوشتم که دیگر به تنگ آمدهام از کسانی که مرتب از اصلاحگری دینی حرف میزنند و ارایهی قرائت رحمانی و به جز همینها هیچ در چنته ندارند. اینها خوب است (در بخش «اصلاحگری دینی»اش البته من مسأله دارم) ولی مطلقاً کافی نیستند. برای حل مسأله به مسکن نیاز نداریم. داروی قوی لازم است. و این داروی قوی را خودِ مسلمانها میتوانند به کار گیرند. دفع الوقت و این پا و آن پا کردن، تنها نتیجهاش این است که فردا زیر چرخهای تاریخ له شویم. باید از زیر این ارابه بیرون بیاییم و تاریخ را خودمان بسازیم. میشود این کار را کرد. به شرط اینکه جدی باشیم و فریب دوستان و دشمنان نادان را نخوریم.
مطلب مرتبطی یافت نشد.