حاشیههای ملکوت
دیروز در سیبستان، سیبستانکی برای باغبان آن بر پا کردیم و امروز تدارک همان عمارت خرد را در ملکوت دیدم. ستون حاشیهها را در ملکوت
دیروز در سیبستان، سیبستانکی برای باغبان آن بر پا کردیم و امروز تدارک همان عمارت خرد را در ملکوت دیدم. ستون حاشیهها را در ملکوت
مطلبی را از سعید در فلسفه خواندم (فلسفه و زندگانی شخصی فیلسوفان) و دریغم آمد بخشی از آن را عیناً نقل نکنم:«سقراط قواعد بازی فلسفه
به میمنت و مبارکی! داشتیم امروز در صحیفهی خبرپراکنی سرکار مکرمه الیزابت خانوم تفرجی میکردیم، ناگهان چشممان به جمال منور و براق ولیعهد بارگاه روشن
حکایت من و موسیقی بعضی وقتها میشود قصهی فراق و زهر تلخی که بیمحابا به کامم میریزند. همیشه سعی کردهام حرفهای نگفته و غصهها و
ماجرای ابتذال وبلاگستان چیز تازهای نیست. چندین بار دیگر هم دربارهی نوع نظرهایی که گاهی در وبلاگ خودم یا سایر وبلاگهای حلقهی ملکوت ظاهر میشوند،
ای مرغ سحر! ناله به دل بشکن!هنگامهی آواز شباویز است!
برخیز به خون دل وضویی بکنیمدر آب ترانه شستوشویی بکنیمعمر اندک و فرصت خموشی بسیارتلخ است سکوت، گفتوگویی بکنیم – قیصر امینپور
هنوز رد پای نوشتهی آخرم دربارهی رؤیاهای سید رضای خوابگرد دارد روی خط ول ول میزند اما به گمانم باز هم باید بنویسم برای سید
امشب، شب ششمین ماهی است که من و الهه ازدواج کردهایم. در نتیجه، امشب نیمسالمان را میگردیم (بر وزن سالگرد، که در آن چیزی میگردد!).
دیشب این یادداشت نقطهی صفر سید رضا شکراللهی را خواندم. با خودم گفتم با توپ پر میروم سراغاش و به او میگویم تو این کاره