از گزند سوفسطاییان

مطلبی را از سعید در فل‌سفه خواندم (فلسفه و زندگانی شخصی فیلسوفان) و دریغم آمد بخشی از آن را عیناً نقل نکنم:
«
سقراط قواعد بازی فلسفه را تعیین کرد و حریفان خود را به میدانی کشاند که همه در آن شکست می‌خوردند. سقراط به آنان نشان می‌داد که چیزی هست که هیچ عقل انسانی نمی‌تواند آن را منکر شود، چون هیچ انسانی علیه خود شهادت نمی‌دهد مگر اینکه گناهکار باشد. از جمله روشهای سوفسطاییان در مبارزه با آراء حریفان یکی حمله به خود حریف بود در جایی که حمله به آراء او ممکن نبود. در چنین مخمصه‌ای که سوفسطایی نمی‌توانست برهانی علیه استدلالهای حریف خود داشته باشد، به خود حریف حمله می‌شد و شخص با خوار کردن و ناچیز جلوه دادن شخص، اینکه او بیگانه‌ای است یا از تباری پست است یا فلان شعائر دینی را به جا نمی‌آورد و با عموم مردم همراه و همرای نیست و فلان انحرافات را دارد، بحث را منحرف می‌کرد و از میدان می‌گریخت. سقراط در چنین اوضاع و احوالی نشان می‌داد که آنچه ما از آن بحث می‌کنیم هیچ ارتباطی به گوینده‌ی آن ندارد و آن چیز یا خودش درست است یا خودش درست نیست و اینکه من به آن معتقد باشم یا شما به آن معتقد باشید هیچ فرقی در حقیقت آن ندارد. اگر چیزی حق باشد خودش حق است و اعتقاد ما درباره‌ی آن نه به معنای حق بودن آن و نه به معنای باطل بودن آن است.»

و چقدر در این عالم سوفسطایی زیاد است!

بایگانی