فحشخورِ ملسِ «دکتر» و جای خالی «عقل»!
بعضی وقتها فکر میکنم بعضی چیزها ارزش ندارند که آدم وقتِ شریف را صرف آن کند. چیزی که مینویسم یا، به عبارتی، نقل میکنم، اصلاً
بعضی وقتها فکر میکنم بعضی چیزها ارزش ندارند که آدم وقتِ شریف را صرف آن کند. چیزی که مینویسم یا، به عبارتی، نقل میکنم، اصلاً
چند روز گذشته میانهی کارم و دیروقت شب مشغول خواندن دیدگاههای مختلف دربارهی انتخابات ریاست جمهوری بودهام. یکی از چیزهایی که در نوشتههای دور و
فکر میکنم وقتِ آن رسیده است که نکات تازهای را دربارهی نامزدهای به اصطلاح اهل اصلاح بنویسم. مقصودم مثنای بازمانده از مثلث اصلاحی است (که
یادداشتی که دربارهی سخنان رییس دولت نهم در ژنو (و حرفهای قبلی دیگرش) نوشته بودم (+) گویا برای عدهای اسباب سوء تفاهم شده است. بیپرده
این را به یکی از دوستان نازنین همیشه میگویم که ما همیشه برای تمدد اعصاب و تفریح، بعضی وقتها شبکهی خبر ایران را تماشا میکنیم.
آن سؤال و جواب بالا، همان چیزی است که از روزهای پیش از ریاست جمهوری احمدینژاد دربارهی حرفهایاش شنیده میشود. حرفهای «خوب» احمدینژاد چیست؟ عدالتگستری،
نامهی محمد مایلیکهن که اول بار در ایسنا دیدم (و فارسنیوز آن را از وبسایتاش حذف کرد)، مرا سخت به فکر فرو برد. این نامه،
۱. یکی از تفاوتهای مهم میرحسین موسوی و کروبی در این است که موسوی اهل اندیشه و تئوری است یعنی در ذهنِ خودش و اطرافیاناش
۱. فضای انتخابات ریاست جمهوری هنوز مبهم و مشوش است. هنوز مرزبندیها به روشنی مشخص نشده است. میان شعارها و وعدههای آقای موسوی و آقای
میچرخیدم میان این همه آلبوم موسیقی مهجوری که دارم. میانهی درس و بیماری، گوش میدهم به آواز سراج و تار محسن نفر. آرامتر میشوم. من
این آلبوم لطفی را حتماً شنیدهاید. این از اولین کارهایی بود که مرا دلبستهی ساز لطفی کرد. توضیح اضافه نمیدهم. فرصتی بود بعداً دربارهاش چیزی
من به سرنوشت هموطنانام و آیندهی با آبرو و عزتِ ایران سخت دلبستهام. انتخابات پیش رو در ایران، هرچند نمیتواند همهی آرزوهای مدفونشدهی ما را
تردید را کنار میگذارم و بیپرده میگویم که از گفتار و منش میرحسین موسوی خوشم آمده است. برای این خوش آمدن، هم دلیل دارم هم
آن سالها و این سالها، وقتی که خویشاوندی، دوستی، عزیزی یا آشنای نزدیکی میمُرد – یا میمیرد – چند روزی این حالِ ماتم و مصیبت،
پردهی اول: مقیم حلقهی ذکر است دل بدان امید که حلقهای ز سر زلف یار بگشاید یعنی این همه زهد و پارسایی برای همان لحظهای
با تو نشستن، با تو همکلام شدن، با تو نفس زدن، گویی زیر باران بودن است. انگار تنی زخمخورده و چرکین را با شستوشویی درمانگر
زندهیاد حسین قوامی (فاختهای) به جز آن تصنیف مشهور «سرگشته» (مشهورتر به «تو ای پری کجایی») تصنیفی دیگری خوانده است روی غزلی از حافظ که
جملهی بیقراریات از طلب قرار توست طالب بیقرار شو تا که قرار آیدت جملهی ناگوارشات، از طلب گوارش است ترکِ گوارش ار کنی، زهر گوار
بیش از نه سال است که قرنِ بیستم بایگانی شده است و رسماً برای ما مردمِ قرن بیست و یکم، «تاریخ» است. اما، ذهنیتهای قرن