فحش‌خورِ ملسِ «دکتر» و جای خالی «عقل»!

بعضی وقت‌ها فکر می‌کنم بعضی چیزها ارزش ندارند که آدم وقتِ شریف را صرف آن کند. چیزی که می‌نویسم یا، به عبارتی، نقل می‌کنم، اصلاً تازگی ندارد. نُقل محفل خلایق است این حرف‌ها. اما تأمل‌برانگیز است، «خاصه اکنون که جهان مژده‌ی (!) خردادی داد»!

۱. در این‌جا آمده است (اصل مطلب در رجانیوز منتشر شده و گویا کتابی است برای خودش) که: «در جریان نامه دکتر به بوش رئیس جمهور آمریکا یک بار آقا مدظله العالی با رضایتمندی از این اقدام دکتر، درباره این ابتکارش پرسید. دکتر هم برای ایشان توضیح داد وقتی آقا آن سال را سال پیامبر اعظم اعلام کردند، دکتر یاد نامه‌های حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم افتاده و با خودش گفته خوب است آقا هم چنین نامه‌هایی برای سران ابرقدرت های مستکبر بنویسد. اما با ملاحظه اینکه ممکن است نامه‌ها بی‌پاسخ بماند یا پاسخ نامه‌ها اهانت آمیز باشد و شأن ولایت خدشه‌دار شود، خودش دست به نوشتن نامه زده

چند نکته در حاشیه‌ی این جمله به ذهن می‌رسد: ۱. رییس دولت نهم با رهبر کشور درباره‌ی نوشتن آن نامه مطلقاً مشورت نکرده بوده است و از همین روست که رهبر کشور از او استفسار می‌کند که این ابتکار را از کجا آوردید؟ (به عبارت دیگر چرا این کار را کردی؟). دوم این‌که ایشان نگران آبروی رهبر کشور است که مبادا کسی اسائه‌ی ادبی بکند. اما رییس جمهور که نمادِ اراده و انتخاب ملت تلقی می‌شود، آبروی‌اش چندان مهم نیست. به عبارت دیگر، چون ایشان فحش‌خورشان مَلَس است و مسأله‌ی ریاست‌جمهوری ناگهان برای‌شان شخصی شده است، اشکالی ندارد خودشان فحشی بخورند (و البته ملت هم ضمناً نواخته شوند). چرا؟ چون مصالحِ شخص ایشان و خلقیات‌شان مترادف و یکسان با آن چیزی تلقی می‌شود که برای ملّت خوب است. ایشان هم عزت و کرامتِ شخصِ خودش به عنوان یک مسلمان و هم عزت و کرامت ایرانی را وجه المصالحه‌ی ماجراجویی‌های شخصی خودش کرده است (به شهادت همین جملات). مضافاً این‌که در امری به این اهمیت و با آن همه تبعاتی که ممکن است بیافریند، خرد سیاسی حکم می‌کند آدم با بزرگان کشور مشورت کند نه این‌که سرِ خود دست به نامه‌نگاری بزند. دقت کنید که این «رضایت‌مندی» آقا نیست که در این نقل قول برجسته می‌شود، بلکه استفسار رهبر کشور است از رییس جمهور یعنی من پاک بی‌خبر بودم. و تصور بفرمایید حال سیاست‌مداری را که رهبر کشور را از چنین تصمیم‌هایی بی‌خبر نگه می‌دارد!

۲. در همان منبع آمده است: «سفر دکتر به امریکا در ماه رمضان بود. دکتر و چند نفر از وزرا و نمایندگان چون دائم السفر هستند، در طول سفر در هواپیما روزه بودند. چون زمین می چرخد و شب و روز جا به جا می شود، روزه‌شان ۲۳ ساعت طول کشید.»

باز هم از همان نکاتِ حاشیه‌ای بالا! فقیهی که به ایشان حکم می‌کند ۲۳ ساعت در شبانه‌روز، روزه‌دار باشد، چه کسی است؟ این کدام شرعی است که حکم متناسب با عقل‌اش، آن هم برای رییس جمهور که لازم است توانایی بدنی، تمرکز حواس و هوشیاری لازم را برای اخذ تصمیم‌های مهم و دیپلماتیک، آن هم در سفر به کشوری مثل آمریکا داشته باشد، این است که ۲۳ ساعت روزه بگیرد؟ یعنی مسأله فقط حکمِ شرعی محض نیست؛ مسأله جایگاه رییس جمهور و کاری هم قرار است بکند هم هست. خوب این‌ها دو چیز را احتمالاً نشان می‌دهد: (۱) یا عمق و شدت پای‌بندی ایشان با احکام دینی را نشان می‌دهد که در این صورت باید پرسید اگر ایشان در قطب زندگی کند یا شش ماه ایشان را بفرستند مأموریت و مأموریت‌ِ ایشان با ماه رمضان برخورد کند (و آن شش ماه هم شش ماهِ روز قطبی باشد)، لابد ایشان در آن ماهِ رمضان تلف می‌شوند، چون مجبور می‌شوند هر ۲۴ ساعت روز را روزه بگیرند! (فرض کنیم ایشان رییس جمهور نبود و می‌توانست یک ماه تمام برود قُطب) (۲) ایشان این حرف‌ها را برای به دست آوردن دلِ مردمِ ساده‌ و مؤمن می‌گوید که خوب معنای‌اش از روز هم روشن‌تر است! به این اضافه کنید مورد بندِ قبلی را که ایشان خودش (یا رهبر کشور) را در مقام رسول الله می‌گذارد و محتوای پیام‌اش را با پیام نبوت قیاس می‌کند و طرف‌اش را با پادشاهان هم‌عصر پیامبر! این قیاس هم البته صورتِ ظاهر و پنهانی دارد. می‌شود با این قیاس‌ها «عوام» را خام کرد که یکی پیدا شده و امروز راهِ پیامبر را می‌رود!

خوب این نمونه‌ها بی‌شمارند. یعنی واقعاً از حد احصاء خارج‌اند. در این چهار سال آن قدر از این روایاتِ سیره‌ای از «دکتر» نقل شده است که مثنوی هفتاد من کاغذ می‌شود. گمان هم نمی‌کنم این‌ها واقعاً دروغ باشد. اما چه راستی! به هر کدام از این‌ها که نگاه کنیم می‌بینیم جای یک چیز سخت خالی است: عقل! و این همان عقلی است که علمای شیعه این قدر بر آن انگشت گذاشته‌اند. بقیه‌ی مطالب همین سیره‌ی احمدیه را اگر بخوانید می‌بینید که چقدر جای خالی خردمندی و عقلانیت در این‌ها احساس می‌شود.

این پیش‌ در آمد را فعلاً داشته باشید. در یادداشتی دیگر خواهم نوشت که کسانی که روایات مشابهی را برای نامزدهای دیگری از قبیل آقای کروبی و آقای میرحسین موسوی نقل می‌کنند، نه تنها خدمتی به بالا رفتن ارج و قربِ این‌ها نزدِ اهل خرد نمی‌کنند، بلکه ما را نسبت به خردمندی خودشان هم به تردید می‌اندازند. قصه‌گویی و حکایت کردن کجا و خردورزی و حکمت‌گویی کجا؟ این مختصر باشد تا بعد.

بایگانی