فهرستوار مینویسم تا مصدع اوقات شریف خوانندگان عزیزتر از جان نشوم:
• ارادتورزی در عرصهی سیاست، مضر و بلکه ویرانگر است. مهم نیست، موضوع و مخاطب این ارادتورزی (که پهلو به پهلوی تملق و چاپلوسی میساید)، احمدینژاد باشد، یا خاتمی یا میرحسین موسوی یا کروبی. این شعر سعدی دربارهی همهی دوستان و دشمنانی که در مدیح شریف و وضیع قلمفرسایی میکنند و قصاید غرا و غزلهای دلربا میسرایند مصداق دارد:
چه حاجت که نُه کرسی آسمان / نهی زیر پای قزل ارسلان
مگو پای عزت بر افلاک نه / بگو روی اخلاص بر خاک نه
به طاعت بنه چهره بر آستان / که این است سر جادهی راستان
تطهیر زبان و ادبیات فارسی از مدیحهسرایی و ارادتکیشی تاریخی نه تنها برای ناکسان که حتی برای کسان، تکلیف اخلاقی مهمی برای ماست. آنها که از صالحاناند نیازی به این مدیحهسراییها و دل لرزندانهای عوام ندارند؛ ناصالحان که تکلیفشان روشن است. این هشدار، البته متوجه کسانی است که فکر میکنند با مدح بزرگی از بزرگان یا محبوبی از محبوبان، علیالخصوص آنها که در سیاست دستی دارند، خدمتی به کسی میکنند یا قدمی در راه اصلاح این مرز و بوم بر میدارند. این نوع ورود به سیاست، آفتها دارد بیشمار. وظیفهی صاحبان خرد است که نسبت به این لغزشها و جوانی کردنها هشدار جدی بدهند و حساسیت به خرج دهند به اغراق و مبالغههای شاعرانه.
• من با براندازی از نوع سخت و نرماش به شدت مخالفام. من ضد انقلاب هستم چون به انقلاب در برابر نظام جمهوری اسلامی ایران اعتقاد ندارم. مشکلات و بحرانهای جامعهی ما، چه بیرونی باشند و چه درونی، با توسعهی درازمدت و رشد فکری مردم و حاکمانِ ما حل میشود. مشکل بزرگ ما این است که کسانی که در این اندیشه با من همنظر هستند، در اقلیتاند. کسانی که مثل من میاندیشند، از همه سو آماجِ تیر طعنهاند. دوستان و دشمنانی که گمان میکنند راهِ صلاح کشور و ملت، از براندازی نرم یا سخت میگذرد، البته منطق این اندیشه را به دشواری میفهمند. مشکل بزرگتر این است که کسانی به زبان ممکن است بگویند که خواهان براندازی نیستند، اما در نظر و عمل چناناند که هیچ نتیجهای نمیتوان از کردارشان جز «براندازی» (یا نرم یا سخت) گرفت. مقصودم از براندازی البته چیزی نیست که دستگاه امنیتی ایران به خلایق القاء میکند و با آن مخالفاناش را نفله میکند (لمپنهای سیاسی، بُل نگیرند!)؛ مراد من از براندازی این است: اعمال تغییر در جامعه و رهبران جامعه با خشونت یا شیوههای خشن، طلبکارانه و غیرمنطقی (خشونت در زبان هم مصداقی از خشونت است، حتی اگر خلاف قانون نباشد). یعنی آرمانخواهانه، حلقهی اقبال ناممکن جنبانیدن. یعنی بزرگ کردن حرفهایی از جنس صحبتها و غرغرهای مردم کوچه و خیابان در تاکسی و بقالی و سبزیفروشی و تئوری ساختن از آنها و شعار از آنها بیرون کشیدن. باید به این اندازه از بلوغ برسیم که بفهمیم شناخت جامعه و سیاست، بالاتر از چهار تا شعار احساسی (ولو آزادیخواهانه) اما خالی از تأمل و اندیشهی عمیق جامعهشناختی و معرفتی است. فقدان بصیرت در نظر، به بیپروایی و شتابزدگی در پاسخ طلبیدن منجر میشود و البته حاصلاش چیزی نیست جز حرف و حرف و حرف و تشفی خاطر و خالی کردن دل!
• کنشگران سیاسی و اجتماعی جامعهی ما سخت نیازمند بصیرت نظری و معرفتی و البته صداقت و شجاعتاند. دقت نظر و حدّت بصر، متاع نایابی است که این روزها به دشواری بتوان در میان نخبگان سیاسی امروز کشور سراغ کرد. هنوز هم هیجان و تنش و حادثه است که این طایفه را به شوق میآورد و حرکتشان میدهد. دریغ که هنوز به میزان از پختگی نرسیدهایم. افسوس که کسانی که امروز بر طبل حادثه میکوبند، نمیدانند حریف و رقیبِ بزرگتر سیاسیشان بسیار از آنها هوشمندتر و چالاکتر است. آنچه این جوانان در آینه میبینند، استخفافگران در خشتِ خام میبینند! بزرگ باید شد!
• با اتمام بازی انتخابات، حتی اگر احمدینژاد رییس جمهور نشود و موسوی یا کروبی رییس جمهور شوند، مشکل ما با ارادتورزان، طرفداران هیجان و عاطفه، و اندیشههای سطحی و ماجراجو تمام نمیشود. فکر توسعهی درازمدت و کلان، فکری است که دیرتر به ذهنِ اهل هیجان خطور میکند. یکی در فکر پرورش نسل است؛ دیگری در سودای رفتن از این ستون به آن ستون. البته حرج چندانی هم نیست؛ برای عدهای واقعاً امروز را به فردا رساندن مسأله است. برای بعضیهای دیگر، اما، نیست. اینها که نوشتم بیشتر خطاباش به آن بعضیهای دیگر است که ذهن، قلم و قدمشان را به کار تأمل بیشتر نمیزنند و از راه هیجان دادن و هیجان گرفتن ارتزاق میکنند. خداوند عاقبت همهی ما را ختم به خیر گرداناد!
• ارادتورزی در عرصهی سیاست، مضر و بلکه ویرانگر است. مهم نیست، موضوع و مخاطب این ارادتورزی (که پهلو به پهلوی تملق و چاپلوسی میساید)، احمدینژاد باشد، یا خاتمی یا میرحسین موسوی یا کروبی. این شعر سعدی دربارهی همهی دوستان و دشمنانی که در مدیح شریف و وضیع قلمفرسایی میکنند و قصاید غرا و غزلهای دلربا میسرایند مصداق دارد:
چه حاجت که نُه کرسی آسمان / نهی زیر پای قزل ارسلان
مگو پای عزت بر افلاک نه / بگو روی اخلاص بر خاک نه
به طاعت بنه چهره بر آستان / که این است سر جادهی راستان
تطهیر زبان و ادبیات فارسی از مدیحهسرایی و ارادتکیشی تاریخی نه تنها برای ناکسان که حتی برای کسان، تکلیف اخلاقی مهمی برای ماست. آنها که از صالحاناند نیازی به این مدیحهسراییها و دل لرزندانهای عوام ندارند؛ ناصالحان که تکلیفشان روشن است. این هشدار، البته متوجه کسانی است که فکر میکنند با مدح بزرگی از بزرگان یا محبوبی از محبوبان، علیالخصوص آنها که در سیاست دستی دارند، خدمتی به کسی میکنند یا قدمی در راه اصلاح این مرز و بوم بر میدارند. این نوع ورود به سیاست، آفتها دارد بیشمار. وظیفهی صاحبان خرد است که نسبت به این لغزشها و جوانی کردنها هشدار جدی بدهند و حساسیت به خرج دهند به اغراق و مبالغههای شاعرانه.
• من با براندازی از نوع سخت و نرماش به شدت مخالفام. من ضد انقلاب هستم چون به انقلاب در برابر نظام جمهوری اسلامی ایران اعتقاد ندارم. مشکلات و بحرانهای جامعهی ما، چه بیرونی باشند و چه درونی، با توسعهی درازمدت و رشد فکری مردم و حاکمانِ ما حل میشود. مشکل بزرگ ما این است که کسانی که در این اندیشه با من همنظر هستند، در اقلیتاند. کسانی که مثل من میاندیشند، از همه سو آماجِ تیر طعنهاند. دوستان و دشمنانی که گمان میکنند راهِ صلاح کشور و ملت، از براندازی نرم یا سخت میگذرد، البته منطق این اندیشه را به دشواری میفهمند. مشکل بزرگتر این است که کسانی به زبان ممکن است بگویند که خواهان براندازی نیستند، اما در نظر و عمل چناناند که هیچ نتیجهای نمیتوان از کردارشان جز «براندازی» (یا نرم یا سخت) گرفت. مقصودم از براندازی البته چیزی نیست که دستگاه امنیتی ایران به خلایق القاء میکند و با آن مخالفاناش را نفله میکند (لمپنهای سیاسی، بُل نگیرند!)؛ مراد من از براندازی این است: اعمال تغییر در جامعه و رهبران جامعه با خشونت یا شیوههای خشن، طلبکارانه و غیرمنطقی (خشونت در زبان هم مصداقی از خشونت است، حتی اگر خلاف قانون نباشد). یعنی آرمانخواهانه، حلقهی اقبال ناممکن جنبانیدن. یعنی بزرگ کردن حرفهایی از جنس صحبتها و غرغرهای مردم کوچه و خیابان در تاکسی و بقالی و سبزیفروشی و تئوری ساختن از آنها و شعار از آنها بیرون کشیدن. باید به این اندازه از بلوغ برسیم که بفهمیم شناخت جامعه و سیاست، بالاتر از چهار تا شعار احساسی (ولو آزادیخواهانه) اما خالی از تأمل و اندیشهی عمیق جامعهشناختی و معرفتی است. فقدان بصیرت در نظر، به بیپروایی و شتابزدگی در پاسخ طلبیدن منجر میشود و البته حاصلاش چیزی نیست جز حرف و حرف و حرف و تشفی خاطر و خالی کردن دل!
• کنشگران سیاسی و اجتماعی جامعهی ما سخت نیازمند بصیرت نظری و معرفتی و البته صداقت و شجاعتاند. دقت نظر و حدّت بصر، متاع نایابی است که این روزها به دشواری بتوان در میان نخبگان سیاسی امروز کشور سراغ کرد. هنوز هم هیجان و تنش و حادثه است که این طایفه را به شوق میآورد و حرکتشان میدهد. دریغ که هنوز به میزان از پختگی نرسیدهایم. افسوس که کسانی که امروز بر طبل حادثه میکوبند، نمیدانند حریف و رقیبِ بزرگتر سیاسیشان بسیار از آنها هوشمندتر و چالاکتر است. آنچه این جوانان در آینه میبینند، استخفافگران در خشتِ خام میبینند! بزرگ باید شد!
• با اتمام بازی انتخابات، حتی اگر احمدینژاد رییس جمهور نشود و موسوی یا کروبی رییس جمهور شوند، مشکل ما با ارادتورزان، طرفداران هیجان و عاطفه، و اندیشههای سطحی و ماجراجو تمام نمیشود. فکر توسعهی درازمدت و کلان، فکری است که دیرتر به ذهنِ اهل هیجان خطور میکند. یکی در فکر پرورش نسل است؛ دیگری در سودای رفتن از این ستون به آن ستون. البته حرج چندانی هم نیست؛ برای عدهای واقعاً امروز را به فردا رساندن مسأله است. برای بعضیهای دیگر، اما، نیست. اینها که نوشتم بیشتر خطاباش به آن بعضیهای دیگر است که ذهن، قلم و قدمشان را به کار تأمل بیشتر نمیزنند و از راه هیجان دادن و هیجان گرفتن ارتزاق میکنند. خداوند عاقبت همهی ما را ختم به خیر گرداناد!
مطلب مرتبطی یافت نشد.