نورِ جان در ظلمت آبادِ بدن…

می‌چرخیدم میان این همه آلبوم موسیقی مهجوری که دارم. میانه‌ی درس و بیماری، گوش می‌دهم به آواز سراج و تار محسن نفر. آرام‌تر می‌شوم. من با این آلبوم «باغ ارغوان» روزگارانی سپری کرده‌ام بسیار خوش. آفرین بر آن حنجره و آن پنجه باد. شما را هم اگر حالی چون حالِ من می‌رود، گوش بدهید و مطربان را دعا کنید!

پ. ن. چند مرتبه من نوشته‌ام مطربان را دعا کنید؟ من واقعاً به این اعتقاد دارم. همان حرف مولوی است که «خدایا مطربان را انگبین ده». دنیا بدون این طایفه، جهانی سرد و بی‌روح و بی‌مزه می‌شد. حال‌شان نیکو و خرم باد. غم‌هاشان کم باد. طرب‌اش متصل باد! زر اگر داشتم چون مولوی می‌گفتم: «ای مطربان! ای مطربان! دف شما پر زر کنم» ولی می‌شود دف مطربان را اگر نه از زرِ صورتی و زودگذر، که از زر معنا پر کرد که پایدارتر باشد!

بایگانی