۲. آقای موسوی ناگزیر خواهد بود در روزهای آینده، موضعگیریهای صریحتری نسبت به بعضی از مسایل مبتلا به کشور داشته باشد. وضعیت انتخابات در کشور ما، بر خلاف کشورهایی که نظام حزبی مشخص و سازمانیافته دارند، همیشه دستخوش عواطف و خیزشهای لحظهای و احساسی مردم است. قاعدتاً در چنین میدانی برنده کسی است که بتواند موج ایجاد کند و دست بر نقطهی حساس ناخودآگاه مردم بگذارد.
نوشته بودم از موسوی خوشام میآید. اگر از من بپرسند چرا موسوی را بر کروبی ترجیح میدهی، نمیدانم. حس است و شهودِ محض. شاید بعداً بتوانم شاهدی و قرینهای بیاورم. اما با دانستههای فعلی تنها به طور غریزی احساس میکنم که موسوی گزینهی مطلوب من است. شاید ناخودآگاه ما دارد به ما میگوید که با آمدن موسوی آن چیزهایی که در دوم خرداد میخواستیم، یا بخشی از آن، باز میگردد. به حاکمیت قانون نزدیکتر میشویم و از دور زدن قانون و تفسیر به رأی قانون و سوار شدن بر مرکب قانون (و بازیچه کردن دین و خدا) برای مرعوب کردن و منکوب کردن شهروندان فاصله میگیریم. اینکه آقای موسوی بگوید گشتهای ارشاد را جمع میکنم، حرف خوبی است. اما چرا ما باید از شنیدناش خوشحال باشیم؟ اینکه حاکمیت سیاسی با شهرونداناش مثل اطفال نابالغ برخورد نکند، حق مسلم شهروندان آن کشور است؛ لازم نیست کسی این حق را به آنها اعطا کند. ولی ما از این هم خوشحالایم! من فکر میکنم آقای موسوی باید صریحتر موضعاش را نسبت به آزادیهای مدنی شهروندان بیان کند.
۳. دیشب با دوست نازنینی گفتوگو میکردم و ایشان بر دو نکته انگشت مینهاد: گفتمان آزادی و گفتمان استقلال. تحلیل ایشان این بود که کروبی در رویکردش بیشتر نمایندهی آزادی است (نمونههایاش دفاع از حقوق دراویش، دانشجویان زندانی، ملاقات با شیرین عبادی و الخ) و آقای موسوی بنا به سابقهی سیاسیاش نمایندهی ادبیات استقلال است. این دو دریچه، ضربهخور کروبی و موسوی میتواند باشد. رییس دولت نهم یک بار دیگر این بازی و نمایش را انجام داده است که مروج و مدافع آزادیهای مدنی است (و تا جایی پیش رفت که آن اظهار نظر مشهور را دربارهی موی دختران مطرح کرد و حرف از آزادی حضور زنان در ورزشگاهها زد؛ و البته «حرف» زد!). باید دید چه کسی میتواند این شعار و وعده را میان مردم ببرد و چقدر صداقت در اجرا و پیشبرد آن دارد. اما، استقلال، همان منظری است که روزهای آتی نشان خواهد داد در سیاست ما چه نقشی بازی خواهد کرد. سنت سیاسی ایران در سه دههی اخیر این بوده است که هر نوع گفتوگو و «مذاکره»ای منافی با استقلال کشور تلقی شده است و اساساً در ادبیات سیاسی بعضیها «مذاکره» واژهای است شوم و منحوس. دولت نهم نشان داده است که هر وقت منافعاش اقتضا کند میتوان هم با استقلال بازی کرد هم با مذاکره (اظهارات رییس جمهور را دربارهی افتتاح سفارتخانه در مصر؛ و سخنان رییس سازمان میراث فرهنگی را دربارهی مردم اسراییل به یاد بیاورید و همچنین نامه نوشتنهای مکرر رییس جمهور را به رؤسای کشورهای غربی از جمله آمریکا را). اینکه آقای موسوی چطور میتواند سابقهی سیاسیاش را با وضعیت فعلی جمع کند و با حفظ استقلال و شأن کشور، از جهان امتیاز بگیرد، در روزهای آینده لابد روشنتر خواهد شد. اما به هر تقدیر، ما با دو مسأله روبرو هستیم: مسأله داخل و خارج. در داخل، با محدودیتهای روزافزون آزادیهای مدنی و مصرح در قانون روبرو هستیم و در خارج روابط دیپلماتیک ما به خاطر ماجراجوییهای سیاسی رییس دولت نهم و سخنان آتشین و احساسیاش، به نقطهی شکنندهای رسیده است و مهمترین همپیمانان ما که قاعدتاً باید کشورهای مسلمان باشند (با اکثریت کشورهای عرب)، در برابر ما میایستند و دورترین کشورها، یعنی کشورهایی مثل ونزوئلا، به ما نزدیکترند. آیا آقای موسوی میتواند این دوگانهی استقلال و آزادی را از بحران نجات دهد؟
۴. آقای موسوی از «الگوی زیست مسلمانی» سخن گفته است. من سخت به این موضوع علاقهمندم و در این زمینه حرف بسیار برای گفتن دارم. اما ترجیح میدادم آقای موسوی از «دولت مسئول و اخلاقی» حرف میزد تا الگوی زیست مسلمانی. الگوی زیست مسلمانی، الگویی مطلوب است، به شرطی که دایرهاش به تنگی الگوی زیست مسلمانی دولت نهم نباشد. آقای موسوی باید به صراحت نشان بدهد الگوی زیست مسلمانیاش با الگوی زیست مسلمانی چهار سال اخیر چه تفاوتهایی دارد. آیا در الگوی زیست مسلمانی آقای موسوی، آزادیهای مدنی رعایت میشود؟ آیا الگوی زیست مسلمانی آقای موسوی شباهتی با توصیههای علی ابن ابیطالب دارد (مشخصاً نوع برخوردش با خوارج) دارد یا میتوان در ذیل و ظل این الگوی مسلمانی، حمله بر درویشان یک قبا هم برد؟ آقای موسوی نمایندهی یک نوع تفکر اسلامی است. این برای من، شخصاً، چیزی است خواستنی و مطلوب، بشرطها و شروطها. اما ایشان باید به صراحت در برابر به گروگان رفتن دین و اخلاق در عرصهی قدرتطلبی اعلام موضع کند. نمیتوان در برابر ریاکاری و دروغگویی مجامله و تعارف کرد و دم از مسلمانی زد. فکر میکنم صداقت و صراحت در بیانِ ملموسترین و ابتداییترین حس اخلاقی و انسانی مردم مسلمان – یعنی راستی و کمآزاری – میتواند بخش مهمی از افکار عمومی را به حمایت از آقای موسوی بکشاند. نمیگویم مردم ایران، چون نمایندهی مردم ایران نیستم؛ اما منِ راقمِ این سطور، از دروغ، ریاکاری، دینفروشی و سجاده آب کشیدن بیاخلاقان دینناشناس – که در ظل حمایت دولت نهم رشدی سرطانی یافتهاند – به ستوه آمدهام. و فکر میکنم کم نیستند کسانی که در این سالها از این شیوهی مزورانه و تنگنظرانه زخم خوردهاند. آقای موسوی باید نشان دهد که هم تیزبینی و بصیرت و هم عزم ایستادگی در برابر ریاکاری و دینفروشی را دارد. ایشان میتواند در همین روزها این شیوه را به صراحت نشان دهد.
سخن بسیار است. منتظر روزهای آتی میمانم و باز هم خواهم نوشت.
مطلب مرتبطی یافت نشد.