اما مایلیکهن، بیاهمیتترین و بیمعناترین قطعهی این پازل است. مدتی پیش مطلبی نوشته بودم با عنوان «ارأیت من اتخذ الهه هواه». آن مطلب را در اوج قدرتنمایی گروه «گرداب» و برنامهی «شوک» نوشته بودم و مخاطب مستقیم من هم همان گروه بود (بعید میدانم آنقدر ضریب هوشیشان بالا بوده باشد که بفهمند خطاب به آنها نوشته بودماش). بدون هیچ تردید باید با رواج فحشا، اعتیاد، نابهنجاریهای اجتماعی مبارزه کرد. هیچ شکی در این نیست (و بله، وبسایت، وبلاگ، روزنامه، رادیو و تلویزیون، اتوبوس (و حتی ماشینلباسشویی!) هم اگر زمینهساز اینها شود، باید فکری برایاش کرد). ایراد بزرگ گردابیها، که برای من همان دمِ خروسشان است، این است که در ادبیات و زبانشان چیزهایی است که نشان نمیدهد آنها در مبارزه با ناهنجاریهای اجتماعی و انحراف، صداقت داشته باشند. برای آنها شلوار جین پوشیدن هم لابد انحراف شمرده میشود. احول بودن و قلب کردن ارزشها، از سر تا پای گفتار و ادبیاتشان میبارد. بر پیشانی صفحهی نخست وبسایت گرداب این آیه از قرآن نقش بسته است: «إِنَّ الَّذِینَ اشْتَرَوُاْ الْکُفْرَ بِالإِیمَانِ لَن یَضُرُّواْ الّلهَ شَیْئًا وَلهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ» (آیهی ۱۷۷ سورهی آل عمران) و دقیقاً وجود این آیه (یا هر آیهی دیگری) در صدر چنان وبسایتی مرا به نیت گردانندگان آن مشکوک میکند. گردابیها قرار نیست فکری به حال معضلهای اجتماعی ما بکنند یا چارهای برای دردهای ما بیندیشند. مگر مشکل رو به رشد فحشا قبل از پدید آمدن وبلاگها و وبسایتهای آزادی که در چنگال نظارت قوی دولتی نیستند، وجود نداشت؟ مگر خانههای عفاف وجود نداشتند؟ چرا آن موقع چنان تبلیغاتی بر پا نمیشد؟ چرا این پوشش مبارزه با فحشا، دیدگاناش نابیناست و از سطر سطر بیانیههایاش عدم تبعیض در برخورد با وبلاگها میبارد؟ چرا آن موقع از آیات قرآن و احادیث و روایتهای دینی خرج نمیشد؟ نکتهام را صریح و روشن میگویم: فحشا و سوء استفاده از کودکان یا زنان چیزی نیست که فقط در ایران «اسلامی» مذموم و ناپسند باشد؛ این نوع مسایل همه جا هست و معمولاً چهار نفر آدم عاقل به فکر «حل» ماجرا هستند نه «مشکل» تراشیدن از آنها. مبارزه با انحراف اجتماعی (اعتیاد، فحشا، پورنوگرافی و غیره و ذلک)، مقولهای نیست که بتوان آن را ناگهان تقلیل داد به تقابل «کفر» و «ایمان». تفکر از این هولناکتر وجود ندارد که بحرانهای اجتماعی را ناگهان تبدیل به صفآرایی کفر و ایمان کنیم (همین ادبیات مهمترین دلیل و حجت بر ناپختگی و افراطی بودن آن گروه است). به همین دلیل است که میگویم، آن برنامه، هدفی به جز پوشش ظاهریاش را دنبال میکند. حداقل با شواهدی که میبینم نظر من این است (مگر اینکه خلافاش ثابت شود، که اولین راه ثبوت خلافاش، تغییر این ادبیات «کافرتراش» است). سیطرهی نگاه کلامی و پلمیک دینی بر سیاستگذاری اجتماعی و مدنی، یعنی آغاز فاجعه و فروافتادن به قرائتهای تنگنظرانه و خارجیوار از دین که نهایتاش به باد رفتنِ همهی ارزشهای بنیادین دینی است. با هزینه کردن از قرآن و حدیث و روایت، کسی مؤمن و مسلمان و صادق نمیشود: نه هر کس شد مسلمان میتوان گفتش که سلمان شد / که اول بایدت سلمان شدن، آنگه مسلمان شد. دردِ دین لازم است، به همراه صداقت و بصیرت. و گرنه هر جاهل متنسک و دینفروشی میتواند لاف دینداری بزند.
این مقدمهی دراز را برای این گفتم: رییس جمهور آیندهی کشور، اگر احمدینژاد نباشد، دو مشکل بزرگ دارد: یکی، بازگرداندن شأن و جایگاه راستین مقام ریاستجمهوری به وقتی که رییس جمهور احترامی داشت و نمیشد به همین سادگی او را در هر گوشهی جهان به تمسخر و استهزاء گرفت (و بعد هم مثل پهلوانپنبهها و دونکیشوتوار لاف زد که همه کور شدند و کر و ما بودیم که تاج عزت و افتخار بر فرق نُه اختر نهادیم). سطحی شدن زبان و ادبیات ریاست جمهوری، نشانهی نزدیک شدن به مردم و از آنها بودن نیست. میتوان درست و سنجیده و متین و پخته سخن گفت و اعتنا به شأن و جایگاه خود داشت، اما «صداقت» داشت که «دل بیارامد ز گفتار صواب / آنچنانکه تشنه آرامد به آب». اما نکتهی دوم، که بیارتباط به نکتهی اول نیست، باز گرداندن شأن و عزت و کرامت انسانی مردم است. گشت ارشاد فقط یک نمونهی دمِ دستی (و بیاهمیتتر در میان چیزهای دیگر) از نابود شدن کرامتِ انسانی مردم است. ولی مگر مردم کوچه و بازار از آنچه که بر سر دانشگاهیان و دانشجویان در فضاهای فرهنگی ما میرود با خبر میشوند؟ مگر دستگاه قضاوت ما وضعاش بهتر است؟ مگر کارمندِ بانک ما بهتر برخورد میکند؟ این بیمعنا و بیاهمیت شدن کرامتِ انسانی در کشور ما البته حاصل یک سیاستِ کلانتر است: سیاستِ استخفاف! مردم را باید استخفاف کرد تا اطاعت کنند. وقتی کسی را خوار و خفیف کردی و مرتب وجودش، هویتاش و هستیاش را تحقیر کردی، ناخودآگاه مطیعات میشود و از تو میترسد. «سیاستِ استخفاف» نخِ نامرئی حاضر در تمام جفاهایی است که بر کرامتِ انسانی در کشورِ ما میرود. فکرش را بکنید که تمام کسانی که در این هفت-هشت سالهی گذشته به «اتهام»ِ جاسوسی دستگیر شدند، به زندان افتادند و بعد اعتراف کردند، کجا هستند و امروز چه میکنند؟ خوب «جاسوسی» اتهام کمی نیست (در همین کشورهای غربی کسی اگر جرماش جاسوسی باشد، ممکن است به سادگی متهم به حبس ابد شود). در کشور ما هر «اتهام» به سادگی مترادف است با «جرم» (بیانیههای گردابیها را ببینید که در دو خط اول میگویند متهم و بعد هم میگویند مجرم؛ یعنی هنوز دادگاهی تشکیل نشده، قبلاً حکم صادر شده و تجدید نظر و وکیل و این حرفها در کار نیست). و بعد همین «متهم»ها، روانهی زندان میشوند. جرمشان محرز میشود (آن هم جرمهایی از جنس جاسوسی!). بعد هم آزاد میشوند و تمام. انگار نه انگار خبری بوده است از اول! خوب این رفتار یک معنا بیشتر ندارد: اینها را گرفتیم تا توی دل بقیه را خالی کنیم که حواسشان باشد! در کشور ما، گاو و گوسفند، مرغ و ماهی، سگ و گربه، گنجشک و کلاغ متهم به جاسوسی و تلاش برای براندازی نرم نظام هستند (چه برسد به دانشجو، استاد دانشگاه، وبلاگنویس، روزنامهنگار و «زن»)، مگر اینکه خلافاش ثابت شود! خوب، سنگ بنای این رفتار و این نگاه پر از سوء ظن، باز هم همین است: سیاست استخفاف. و البته که سیاستِ استخفاف جواب میدهد.
وقتی که بعضی از مراجع و علما نسبت به سوء استفاده از نام «امام زمان» در تریبون سازمان ملل هشدار دادند، نکته بسیار ساده بود. نتیجهی این بازی کردن با بنیادیترین عقاید دینی مردم، تنها این نیست که کسانی که «ضد دین» تلقی میشوند، شاد میشوند از این به سخره رفتن دین و اعتقادات مردم. نتیجهی بعدی این است که آن مؤمن سادهای که امام زماناش برایاش تمام زندگیاش است و با آن خوش است و سلامت روانیاش در گرو همان است، وقتی این مُبلغ «امام زمان» را با این ادبیات ببیند، یکی از این دو اتفاق میافتد: یا او هم زبان و ادبیاتاش، پرخاشجو میشود و سطحی؛ و یا در رکنِ اولیهی همان اعتقادش شک میکند. رونق مسلمانی و ایمان، با این نوع تبلیغ دین پیشاپیش رفته است. بهترین حمله به اعتقادات دینی مردم، با همین دفاعهای بد و ترویجهای سطحی و مبتذل رخ داده است. روزگاری با آیهای از قرآن، فضیل عیاضی زاهد و پارسا میشد. زمانی بود که با بیتی از سنایی، گمگشتهای راهِ هدایت مییافت و نوری در باطناش میجوشید. این روزها، شنیدن نام قرآن و بزرگان دین، مردم را فراری میدهد. و آیات و احادیث تبدیل به چماقی میشوند در دست لمپنها برای از میدان به در کردن رقبایشان. برای بر زبان آوردن سخن بزرگان، نقل آیه و حدیث، استشهاد جستن به بیتی پرمعرفت و اشارت، فقط دانستن زبان فارسی یا عربی کافی نیست؛ درک، دردمندی و مسئولیت هم لازم است: حرف درویشان بدزدد مردِ دون / تا بخواند بر سلیمی زان فسون… این روزها، از خواندن آیات قرآن و تعظیم و تکریم اولیای دین وائمهی شیعی، بوی تعفن ریا و تزویر و دینفروشی میآید؛ بد نیست نامزدهای ریاست جمهوری آینده نسبت به استفاده از ادبیات دینی حساسیت و مسئولیت بیشتری از خود نشان دهند. روزهای اول انقلاب، استفاده از این ادبیات آسانتر و کم هزینهتر بود؛ این روزها، هم هزینهی دنیاییاش زیاد است (باعث نفله شدن مردم – از بیگناه گرفته تا گناهکار – و از دست رفتن کرامتِ آنها میشود) و هم هزینهی عقباییاش (اگر مؤمن به قیامت و حساب و کتاب باشی).
نمیبینم نشاط عیش در کس
نه درمانِ دلی نه دردِ دینی
درونها تیره شد، باشد که از غیب
چراغی بر کند خلوتنشینی
مولوی در داستان موسی و شبان، در آن داستان تمثیلی و پرمعنا و عمیق مثنوی، بیتی میآورد از زبان موسی (همان که مورد عتاب خداوند «جرمبخش و عیبپوش» قرار میگیرد): گندِ کفرِ تو جهان را گنده کرد / جامهی دیبای دین را ژنده کرد. حالا باید گفت گندِ این نوع دینداری است که جهان را گنده کرد و جامهی دیبای دین را ژنده کرد. و این چیزی نیست جز همان حدیث امام صادق که فرمود: قطع ظهری اثنان عالم متهتک و جاهل متنسک هذا یصد الناس عن علمه بتهتکه و هذا یصد الناس عن نسکه بجهله. این حدیث امام صادق آینهی تمامنمای وضع فعلی ماست. جامعهای که در آن عالمان مُلَجّماند و جاهلان مکرم. این تصور که احمدینژاد مسئول پدید آمدن این وضعیت است تصوری است خطا، به نظر من. تنها کار رییس دولت نهم، پرده برداشتن از این وضعیت بود. احمدینژاد، نوکِ کوه یخی بود که مدتها زیر آب بود. هنوز تا جاری شدن سیل وقت هست! ما همه سوار همین کشتی هستیم و همه مسئولایم برای اینکه جلوی غرق شدناش را بگیریم. نامزدهای ریاست جمهوری آتی که امروز احساس خطر کردهاند، باید کمی زودتر بیدار میشدند؛ ولی هر یک ثانیهای که زودتر به فکر اصلاح امور بیفتند، یک ثانیه جلوتر خواهند بود.
مطلب مرتبط: دوزیستی ناگزیر، تقیه و پارانویا
پ. ن. ۱.کاش جوانمردِ سینماشناسی پیدا شود و فیلم «المصیر» یوسف شاهین را تماشا کند و شرحی از داستان و نکتههایاش بنویسد و شباهتهای فیلم را با جامعهی امروزی ما نشان دهد.
پ. ن. ۲. این را هم بدون هیچ شرحی ببینید؛ تیتر مثل روز گویاست: «استقبال «خودجوش»؛ ۶ صبح «فردا» در فرودگاه مهرآباد!»
مطلب مرتبطی یافت نشد.