دیشب این یادداشت نقطهی صفر سید رضا شکراللهی را خواندم. با خودم گفتم با توپ پر میروم سراغاش و به او میگویم تو این کاره نیستی! باز فردا مینویسی، اگر اینجا نشود جای دیگر. اما آیا واقعاً ماجرا به همین سادگی است؟ وبلاگنویسی آیا تجملی است که نصیب هر کسی میشود؟ ببخشید اگر با لحن پرولتاریا ستیز و بورژوا شکن مارکسی حرف میزنم، ولی واقعاً هر کدام از ما که وبلاگ مینویسیم چقدر وقت داریم تا بنویسیم و جدی بنویسیم؟ آری، میشود وبلاگ نوشت و حرف روزمره زد اما شرط دارد البته. برای بعضیها حضور در عرصهی اینترنت به نوعی نشان دادن جایگاه متفاوتشان در حوزهی اجتماع است. وبلاگنویسی برای همه فقط نشستن پای اینترنت و تایپ کردن نیست. اما با تمام این اوصاف مطلقاً با سید خوابگرد موافق نیستم که یا همه یا هیچ. سید خودش هم خوب میداند که با این شعار اصلاً نمیشود زندگی کرد حتی، مخصوصاً در ایران. در ولایت ما (دیگر مملکت نداریم که؛ ملکی در کار نیست!)، تنها اهل قدرت و سیاست که تمامی مجاری اعمال اقتدار را در اختیار دارند میتوانند بگویند یا همه یا هیچ. بقیه با این شعار یا باید منزوی شوند و سکوت کنند یا سر به باد دهند. پس نتیجه میشود اینکه خاموش و سر به زیر حرف بزنی. گاهی اوقات هم به رندی و زیرکساری در پس هزاران پرده حرف بزنی که: «به بانگ چنگ مخور می که محتسب تیز است»! هر جا را هم که نگاه کنی هیچ کس در آن ولایت بند زبان ندارد که جان در امان بماند. پس حکایت باز هم حکایت جان است و لقمهای نان. این را هم در همین حواشی بگویم که وقتی ازدواج کردی دیگری خودت تنها نیستی که بگویی کار ملک است آنکه تدبیر و تأمل بایدش! زندگی خانواده هم تدبیر و تأمل میخواهد. میخواستم بگویم که اگر سید خوابگرد قلم بر زمین مینهد، کسانی هستند که بختک غصهی نان بر زندگیشان نیست و مینویسند به جای او و اوهای دیگر. اما نمیشود! رضا شکراللهی خودش باید بنویسد و خودش باید باشد. اگر نباشد، یک جای آسمان انتقاد و ادبیات و فرهنگ سوراخ میشود. وقتی هم که سوراخ شد دیگر رفو نمیشود. روزگاری خودم نیت کرده بودم این وبلاگ را تعطیل کنم و بروم پی کارم با انگیزههایی شاید مشابه سید خوابگرد. اما نمیدانم، راستش را بخواهید نمیدانم که چه شد باز نوشتم. نوشتن آن هم به این ترتیب «نفس اماره»ای میخواهد که خیلی زورش به تمامی کف نفسهای زاهدانه بچربد. ما هم که خدا را شکر (هزار شکر که یاران شهر بیگنهاند) بازیچهی نفسیم! سر سید رضا سلامت که از بند ملامت میرهاند خودش را! ولی خودمانیم. کسی که این مرض لاعلاج نوشتن در جاناش رخنه کند شبها هم کابوس نوشتن میگیرد. میگویید نه؟ میبینید! اگر سید رضا شکراللهی دیگر ننویسد، شبها حتماً خواب میبیند دارد توی وبلاگاش مینویسد. مگر نه اینکه وبلاگاش نام خوابگرد را دارد. خدا به خیر کند! حالا که شبها توی وبلاگاش نمینویسد، کجا میرود خوابگردی؟!
مطلب مرتبطی یافت نشد.