این غزلی که حمیدرضا نوربخش در این آلبوم تازهاش، «پنهان چو دل» میخواند، حال آدم را دگرگون میکند:
دلگیر دلگیرم مرا مگذار و مگذر
از غصه میمیرم مرا مگذار و مگذر
دلگیر دلگیرم مرا مگذار و مگذر
از غصه میمیرم مرا مگذار و مگذر
با پای از ره مانده در این دشت تبدار
ای وای میمیرم مرا مگذار و مگذر
سوگند بر چشمت که از تو تا دم مرگ
دل بر نمیگیرم مرا مگذار و مگذر
بالله که غیر از جرم عاشق بودن ای دوست
بی جرم و تقصیرم مرا مگذار و مگذر
با شهپر اندیشه دنیا گردم اما
در بند تقدیرم مرا مگذار و مگذر
آشفته تر ز آشفتگان روزگارم
از غم به زنجیرم مرا مگذار و مگذر
خودتان بشنوید:
|
این آلبوم کار تازهی حمیدرضا نوربخش با گروه شمس است. شعر غزل بالا از یداله عاطفی است. تصنیفها و آوازها در دشتی، همایون و اصفهان هستند. من هنوز فرصت نکردهام کل کار را گوش بدهم. اما در همین تصنیف، نوربخش گاهی خیلی خیلی بهتر از اینی میتواند بخواند که اینجا خوانده است. این نکته را جای دیگری، در اجابت دعوت صاحب سیبستان و امین، خواهم نوشت که اساساً برای من موسیقی پیوند تنگانگی با شعر دارد. گاهی اوقات شعر، چنان مرا میرباید که هوش و حواسام هرگز به موسیقی نیست!
مطلب مرتبطی یافت نشد.