اختلاف نظر، گاهی میتواند اسباب رحمت باشد و گاهی میتواند مایهی لجاج و اصرار بر کینورزی و انتشار دشمنی. آن نوع اول که میتواند اسباب رحمت باشد، شرطی دارد و شرط مهماش این است که آدمی خویش را در میانه نبیند و بتواند به غضب و شهوتاش مسلط شود. تکلیف غضب کمابیش روشن است. ما آدمیان به خاطر نوعِ زیستمان و ویژگیهای روحی و جسمیمان «خشم» هم میگیریم. خشم مکانیزم دفاعی آدمی است. اما همین مکانیزم راه مهار کردن هم دارد. این خشم وقتی مهار نشود، همان خصلتی است که عین رذیلت است و اسباب سقوط آدمی. برای این است که اهل معنا میگویند کسانی از خشم خداوند در امان میمانند که کمتر خشم میگیرند و کمتر با بندگانِ او درشتی میکنند. این توفیق همهی ما را نصیب باد.
شهوت هم قصهی هر روز آدمیان است. شهوات جسمانی سادهترین نوعِ شهوات و البته فراگیرترین نوعشان است. شهوتهای دیگری هم داریم. شهوت مقام، شهوت سخن گفتن، شهوتِ شهرت. این اشتهایی که آدمی را پیوسته حریصتر میکند به پرداختنِ با آن نوعِ خاص شهوت، او را بر زمین میزند و پرده در برابر چشماناش میکشد و البته همین شهوات و غضبهاست که اسباب ایجاد دشمنیها هم هست. این سخن مولوی از همین روست که مایهی نجات است:
ترک لذتها و شهوتها سخاست
هر که در شهوت فرو شد برنخاست
این سخا شاخی است از شاخ بهشت
وای آن کس کو چنین شاخی بهشت
هست حلوا مشتهای کودکان
صبر باشد مشتهای زیرکان
گر سخن خواهی که گویی چون شکر
صبر کن از حرص و این حلوا مخور
این صبر است که حریف آن غضب و شهوت میشود. این روزها البته شهوت مقام، شهوت قدرت و شهوت شهرت به شیوههای مختلف آفتی دامنگیر شده است. آفت همگی ماست. ما هم همیشه دوست داریم این آفت را در دیگران ببینیم یا در کسانی که دلِ خوشی از آنان نداریم، غافل از اینکه ما خود نیز بر لبهی همین پرتگاهایم. ما که همیشه نصیحتِ دیگران میکنیم، شاید خود بیش از همه اسیر این آفات هستیم.
سخن به درازا نکشم. مدتهاست به این فکر میکنم که چگونه میتوان در راه بسط دوستیها و برکندن ریشهی دشمنیها کوشید. چطور میشود تعاون در بر و تقوا کرد و از همکاری در اثم و عدوان دوری جست. چگونه میتوان قدم در راه فصل کردن برنداشت و تلخیهای آدمیان را با یکدیگر مضاعف نکرد. شاید یک راهاش قانع بودن باشد و صبر کردن. شاید راضی بودن باشد به قسمت الهی و تن دادن به مشیت ربانی. این آیهی قرآنی هزاران حکمت در خود دارد که «و کل حزب بما لدیهم فرحون». هر کسی به آنچه دارد شاد است. گاهی لازم نیست شادیهای کسی را بیهوده تباه کنیم. باید رهاشان کرد با همان شادی که دارند، چه خوب باشد و چه بد. خداوند هم به پیامبرش میگفت «لست علیهم بمصیطر» یا «لعمرک لفی سکرتهم یعمهون». و اینها تازه سوی خوب ماجراست. سوی دیگر البته این است که نفسات را همیشه در مظان اتهام قرار دهی. و البته این است که سخت است، چون خامان همیشه میگویند که چرا وقتی کس دیگری برای متهم کردن باشد، آدمی خودش را متهم کند؟ و وقتی برای اطفای خشم و فرونشاندن شهوت شهرت یا شهوت سخن گفتن، میتوان بیحساب و کتاب در پی شهرت و نامآوری دوید و یا بیاندازه و بیملاحظه سخن گفت، چرا باید حسابگری کرد و پیوسته از خود حساب کشید و خود را ملامت کرد؟ آری، تقوا ورزیدن آسان نیست. تمرین میخواهد. ما سخت ضعیفایم و البته احاطه شدهایم با وسواس خناس و «نفاثات فی العقد» و بسیار چیزهای درونی و بیرونی که باید از آنها به خدا پناه برد.
کی آنقدر بالغ میشویم که اختلافنظرمان با یکدیگر اسباب خشم و کین و بیانصافی و ناجوانمردی نشود؟
پ. ن. فکر میکنید اصلاً لازم بود بگویم «اختلاف» امری است ناگزیر؟
پ. ن. ۲. در این موارد است که شاعر میفرماید:
درخت دوستی بنشان که کام دل به بار آرد
نهال دشمنی برکن که رنجِ بیشمار آرد
مطلب مرتبطی یافت نشد.