بن‌بست کلامی قانون اساسی ایران

امروز در کلاس اسلام و دموکراسی بحث شهروندی در اسلام مطرح بود و مدعای بسیاری از منتقدین مبنی بر این‌که مفهومی به نام شهروندی در اسلام وجود نداشته است ذکر شد. در خلال سخن نکته‌ی جالبی به میان آمد. قانون در مورد بسیاری از موارد از جمله تابعیت رهبر و مسئولین روشن و گویا سخن می‌گوید. اما فرض را بر این بگیرید که در تلقی شیعیان دوازده‌امامی امام زمانی وجود دارد و روزی ظهور خواهد کرد که فقیهان باید حکومت را به او واگذار کنند (اگر واگذار کنند!). در این صورت امامی که تابعیت او مشخص نیست و صراحتاً بر اساس متون تاریخی شیعیان دوازده‌امامی ایرانی نیست، چگونه می‌تواند رهبر حکومت ایران و جهان شود؟! آیا فقیهان تدارک این معضل قانونی را کرده‌اند؟ چه کسی است که باید حق تابعیت را به امام زمان بدهد؟‌ رهبر در برابر امام زمان از چنان منزلتی برخوردار هست که حق تابعیت را با حکم حکومتی به امام زمان بدهد؟‌ به نظر شما نباید قانون را در این زمینه تغییر دهند؟‌ تا این‌جا فرض را بر این گرفتیم که قانون فعلی هیچ عیب و نقصی جز همین یکی ندارد! اما واقعاً‌در کشور ولایت، تکلیف امام زمان که ولی امر راستین است و صاحب‌ این امت،‌ چیست؟ او برای احقاق حقوق حقه و قانونی خود باید به کدام مرجع متوسل شود؟
پ.ن. یک‌بار دیگر در همین وبلاگ یادآور شده بودم که اگر کسی در بخش نظرها یادداشتی بگذارد که حاوی الفاظ رکیک یا تخریب شخصیت و اهانت به افراد باشد، قطعاً آن را پاک خواهم کرد. لذا کسانی که دهان‌شان را باز می‌کنند و بی‌پروا هر لفظی را بر زبان می‌رانند نباید توقع داشته باشند که در خانه‌ی من مکان امنی برای فحاشی و ناسزاگویی داشته باشند. حتی اگر عقیده‌ای را نمی‌پذیرید ادب سخن گفتن را باید حفظ کرد و از ناسزاگویی و دشنام پرهیز نمود.

بایگانی