هان تا سر رشته را گم نکنی

می‌خواهم اشارتی به اختصار بکنم به نوشته‌ی ما قبل آخرم در نقد مطلب اسلام اروتیک کاتب کتابچه و ادامه‌ی بحث‌ها و در عین حال تلاش کنم تا چندان خود را درگیر مباحثه و احیاناً جدلیات نکنم. نوشته‌ای که من در نقد آن مطلب نگاشته بودم،‌ تنها به قصد نقد ساختار نوشته بود و یکی دو تذکر محض. در آن نوشته به هیچ رو قضاوت و داوری درباره‌ی مهدی نکرده بودم که هر کسی مشی و منشی دارد و اندیشه‌ای و خود اوست که باید نهایتاً پاسخگوی آن اندیشه باشد. اما انتظار نوشته‌ی منطقی و دقیق داشتن از کسی که خود را محقق می‌داند انتظاری گزاف نیست. چنان که به طریق اولی مهدی نیز اگر من نوشته‌ای نادقیق و سرشار از ابهام بنویسم مرا به عتاب خواهد گرفت. خوشبختانه در نوشته‌ی بعدی او یعنی «کابوس تن، کابوس زن» موضع او روشن‌تر طرح و تبیین شده است که جای خشنودی دارد.


من متکلم و متولی دین نیستم تا در مقام دفاع از آن باشم. خدا و پیامبر و امام هم نیستم که تمامی مشروعیت و موجودیت اصلی من از آن باشد،‌ اگر چه دین برای من حداقل تا امروز انگیزه‌ای قوی و الگویی متین بوده است. بماند که نحوه‌ی فهم من از دین اختصاص به من دارد و فردیت من در آن جاری است و هرگز آن را به دست تلقی عام و عمومی نسپرده‌ام. دین را هم یک پیکره‌ی واحد و ثابت یا لایتغیر ندیده‌ام. اما هنوز دوست دارم بدانم که نتیجه‌ی عملی و ملموسی که از این بحث گرفته می‌شود چیست؟ آیا اندیشمندان را به بازنگری در تفکرشان وا می‌دارد؟ آیا نوری بر زاویه‌ای پنهان و تاریک از تاریخ و شریعت و فقه اسلام می‌افکند؟ یا تنها مایه‌ی خرمی و خرسندی و تحسین و نوازشی کسانی می‌شود که کینه‌ای به دین دارند یا نفرت و انزجاری از آن؟ هنوز متعلق و هدف نوشته برای من مبهم است. خرده‌ گرفتن بر مهدی در نوع تعابیر و ساختار استدلالی به هیچ رو به معنی انکار واقعیت‌ها و عینیات تاریخی اسلام و بشریت نیست. تمام سخن من این است که ما همگی انسانیم. چه مسلمان، چه مسیحی و چه یهودی. چه پیروی دینی ابراهیمی باشیم و چه معتقد به آیینی غیر الهی. چه لاییک باشیم و چه ملحد. هیچ فرقی نمی‌کند. همگی بشریم. اگر خطایی در تلقی و رفتار هست، همگی در آن مشارکت دارند. تنها عیب بزرگی که من در مهدی می‌بینم این است که بدون توجه با خاستگاه تمدن و اندیشه‌ی غربی و بدون التفات به سستی‌ها و خدشه‌های آن تئوری‌ها آن‌ها را بسی والا و ارجمند و اسطوره‌وار می‌بیند. حتی غربیانی که واضع این نظریات هستند و با شور و حرارت از آن‌ها دم می‌زنند، به این شدت و حدت حقوق بشر را بر مسند خدایی نمی‌نشانند. حقوق بشر هم دستاوردی بشری است که در آن خطا راه دارد و هر روزه در شیوه‌ی عمل به آن و تبعات و پیامدهای عملی آن بازنگری می‌شود.
مطلق‌نویسی آزارم می‌دهد. چه در نقد اسلام باشد چه در نقد مسیحیت چه در نقد ماتریالیسم یا لاییسیته. نوشته‌ی جدید مهدی نشانی از توجه و التفات به آدمی بودن من،‌ شما و خود او دارد اما هنوز نشانی از اذعان به آن نمی‌بینم. من انسانم. مهدی انسان است. ملکوت من هم زمینی است. دوست ندارم با فریاد کشیدن و شعار دادن حقوق بشر خود را فراتر از سایر انسان‌ها بنشانم. من هم خطا می‌کنم، حتی در نقد مهدی. به طریق اولی او هم می‌تواند خطا کند هم در فهم اسلام و هم در فهم غرب و تجدد و هم در فهم خود. جز این اگر باشد، باید همه روزه همگی زمزمه کنیم که:
آدمی در عالم خاکی نمی‌آید به دست / عالمی دیگر بباید ساخت وز نو آدمی

بایگانی