زخمِ غزه تازه نیست

گمان نکنم هیچ انسان منصفی که اندک ذره‌ای دردِ اخلاق و انسانیت داشته باشد بتواند نسبت به فاجعه‌ای که در غزه اتفاق می‌افتد – و فاجعه‌ای که سال‌هاست در فلسطین نهادینه شده است – بی‌تفاوت باشد و هیچ موضعی نگیرد. حسابِ دو موضع افراطی له یا علیه اسراییل را که کنار بگذاریم، بعضی مواضعِ انسان‌دوستانه‌ی چه بسا اهل اعتزال هم هستند که به سادگی می‌گویند: «خون‌ریزی بس». اما مسأله واقعاً به این سادگی نیست.

ندیدنِ تاریخِ این درگیری‌ها و ریشه‌های این خشونت‌ها، تنها به کار پاک کردنِ حساسیت‌های اخلاقی و انسانی می‌آید. و به گواهیِ آشکارِ تاریخ، اسراییل، سال‌های درازی است که در خشونت‌ورزی زبان‌زد است. فرق خشونتِ اسراییل و خشونت حماس چی‌ست؟ اولی را یک دولتِ استقرار یافته مرتکب می‌شود و دومی را یک گروه چریکی مخالفِ آن دولت یا حاکمیتِ‌ سیاسی. بر چه مبنایی می‌توان گفت که خشونتِ دولتی موجه است و خشونتِ غیردولتی ناموجه؟ اتفاقاً خشونتِ سازمان‌یافته و دولتی، خشونتی بسیار هول‌ناک‌تر است. خشونت دولتی نه تنها قدرت و تأثیرش بیشتر است، بلکه بعد از ارتکاب دولت یا نظامِ سیاسی آلوده‌دامن به سادگی می‌تواند تمام نشانه‌ها را پاک کند و همه‌ی اقدامات‌اش را توجیه کند. چنین کاری برای طرفِ‌ مقابلی که در اقلیت واقع است به این سادگی اتفاق نمی‌افتد. تاریخ را قدرت‌مندان می‌توانند دست‌کاری کنند و بازنویسی. تاریخ شاید در ذهن اندیشمندان و اهل اخلاق و دردمندانِ بیدار تحریف نشود. اما این تاریخ جایی نوشته می‌شود. اسراییل با حملاتِ مکررش و بیانیه‌های‌اش دارد تاریخ را از نو می‌نویسد؛ به سودِ خود و منافعِ قدرت‌اش.

فکر می‌کنم مغالطه‌ی پناه گرفتن حماس میان غیرنظامیان به قدر کافی رسوا شده است. پاسخ این سؤال را می‌توان با نگاهی به نقشه‌ی غزه در گوگل هم یافت. در منطقه‌ای تا آن حد پرازدحام و فشرده که جای سوزن انداختن در آن نیست (در مقایسه با منطقه‌ی سرسبز و مزارعی که دقیقاً دیوار به دیوار همین منطقه در داخل مرز اسراییل واقع‌اند)، هر نیروی نظامی و چریکی هر جایی که برود و باشد، ناگزیر میانِ مردم خواهد بود. اگر جای اسراییل و حماس عوض می‌شد، وضع برای آن‌ها هم همین بود. اسراییل این را به خوبی می‌داند و هنوز هم از این مغالطه در بیانیه‌های‌اش استفاده می‌کند.

وضعِ غزه تازه نیست. حمله‌ی اسراییل به غزه در این یکی دو هفته‌ی اخیر رخ نداده است. اسراییل ماه‌هاست که به غزه به خشونت‌بارترین وجهی حمله می‌کند و صدایی از احدی بلند نمی‌شود. ربودن امنیت، آسایش و رفاه مردم تنها با حمله‌ی نظامی رخ نمی‌دهد. حمله‌ی نظامی آخرین مرحله است. تیرِ خلاص است. اسراییل مدت‌هاست که تحت پوششِ مبارزه با حماس و تروریسم، راهِ رسیدن دارو، غذا و کمک‌های انسانی را به منطقه مسدود کرده است. درست در زمانی که حماس وارد روند عملِ سیاسی و انتخابات می‌شود، راهِ رسیدن کمک‌های اقتصادی به غزه مسدود می‌شود. اسراییل مدت‌هاست شاهرگ زندگی اجتماعی، اقتصادی و بشری مردمان غزه – و همچنین سیاست‌مداران و چریک‌های‌اش – را هدف قرار داده بود. سیاست‌مداران جهانی،‌ به درستی می‌گویند که حماس با ختمِ آتش‌بس مسببِ آغاز درگیری‌ها بوده است. اما هیچ کس تاریخ‌اش را می‌پرسد؟ نه می‌توان حماس را تطهیر کرد و نه باید گفت که هر که با حماس است، قدیس است. اما نکته ساده است: ختمِ آتش‌بس چیزی بوده است که اسراییل قدم به قدم به سوی آن رفته است و طرفِ مقابل را تحریک کرده است.  نمی‌توان با کسی صلح کرد، در شرایطی دشوار که ابتداییات زندگی سالم و ساده‌ی انسانی را از او ربوده باشی و مرتب با استمرار وضعیت او را تحریک کند و سپس انتظارِ استمرار صلح داشته باشی.

هم‌اکنون سیاست‌مداران در شورای امنیت سازمان ملل تلاش می‌کنند به قطع‌نامه‌ای برای آتش‌بس فوری برسند. اسراییل از لحظه به لحظه‌ی این فرصت برای ادامه‌ی خون‌ریزی استفاده خواهد کرد. یکی از چیزهایی که اسراییل تشخیص نمی‌دهد یا اگر تشخیص می‌دهد حاضر به اذعان به آن نیست این است: حماس، فقط یک گروهِ نظامی یا تروریستی نیست. جمعیت غزه هم جمعیتی متکثر با عقاید بسیار متنوع نیست. جمعیت غزه، عضو حماس یا غیر عضو حماس، همه دردِ مشترکی دارند. اسراییل راه غذا و دارو، برق و سوختِ همه‌ی آن‌ها را مسدود کرده است؛ اسراییل رفاهِ همگی را بدون هیچ تبعیضی ربوده است. شاید تا جایی بتوان به این مردم فشار آورد که برای به زانو در آوردنِ حماس، شما هم تحت فشارید. آن‌ها که رفتند،‌ شما هم آسوده خواهید شد. همه می‌دانیم که اگر آن حماس هم برود، حماس تازه‌ای و مقاومتِ تازه‌ای می‌روید. قربانی مردم هستند؛‌ بهانه امروز حماس است، فردا فتح و پس‌فردا حزب‌الله (ایران را هم که همیشه با فهرست اضافه می‌کنند). اصلِ مسأله حل‌ناشده باقی می‌ماند. تمام تلاش‌ها برای پاک کردنِ صورتِ مسأله است. کارنامه‌ی اسراییل و حماس را باید با هم مقایسه کرد و تاریخِ هر دو را دید. یک‌طرفه به قاضی رفتن و ندیدنِ تفاوت ۴ نفر کشته‌ی اسراییلی و ۴۰۰ نفر کشته‌ی فلسطینی – و برجسته نکردنِ آن – آغاز زوالِ حساسیت‌های اخلاقی ماست.

پ. ن. جالب است که محمود عباس که اکنون در سازمان ملل سخن گفت، خوب می‌داند که حماس علیه دولت‌اش کودتا کرده است (پیروزی حماس در انتخابات به جای خود؛ این موفقیت را نباید با بقیه‌ی وضعیت‌ها خلط کرد). اما عباس، اندک‌ ذره‌ای از حقوق هم‌وطنان‌اش کوتاه نیامد و از این فرصت برای تسویه‌حسابِ سیاسی با حماس استفاده نکرد. یکی از مغالطه‌های دیگر در این بحران این است: مقابل قرار دادن حماس و فتح. دفع‌الوقتی دیگر برای سرپوش نهادن برای ادامه‌ی خون‌ریزی.

پ. ن. ۲. توضیح می‌دهم: این نوشته فقط دعوای اخلاقی بر سر قضیه‌ی غزه نیست. هدف‌اش هم کم‌رنگ کردنِ نقش حماس نیست. اتفاقاً نقش هر کدام از طرفین درگیر باید به خوبی روشن شود. روان‌شناسی حماس و روان‌شناسی اسراییل را باید خوب دانست. هر کدام به دلایلی این کارها را می‌کنند. حتی اگر تمام نسبت‌هایی را هم که به حماس می‌دهند درست باشد، باز هم وضعیت ناموجه است. دولت اسراییل یک ملت را چند پاره کرده است. این کار پیامد دارد. هزینه دارد. زخمی است که به این زودی التیام پیدا نمی‌کند. بحث من فقط نامشروع بودن اخلاقی خود جنگ نبود. بحث من برجسته‌ کردن غیر اخلاقی بودن و ناموجه بودنِ رتوریک وقیح اسراییلی‌هاست. برجسته کردن یک چیز، به معنای نادیده گرفتن چیزهای دیگر نیست.

بایگانی