دیشب میان راه، آلبوم افشاری مرکب را بعد از مدتهای درازی دوباره گوش میدادم. آواز زندهیاد ایرج بسطامی است و آهنگسازی پرویز مشکاتیان. قطعهی سوم، یعنی دلانگیزان، را که میشنیدم – و حتی وقت شنیدنِ تصنیف نخست – با خودم فکر میکردم این آلبوم عجب با شکوه است. وقتی میگویم با شکوه، باید شعر را ذرهذره درک کرده باشی. سعدی و ذهناش را باید بشناسی. از تصنیف شروع کن تا آواز. شاعر میگوید:
رفیقانام سفر کردند هر یاری به اقصایی
خلاف من که بگرفته است دامن در مغیلانام
و در سخناش حسرت موج میزند. اما بلافاصله میگوید:
دمی با دوست در خلوت، به از صد سال در عشرت
من آزادی نمیخواهم که با یوسف به زندانام
کاش وقت بود و میشد بیشتر نوشت. بعضی از غزلهای سعدی انگار از ابتدا تا انتها یک داستان را روایت میکنند. مثل مینیاتور میماند غزل سعدی. زیبا. با شکوه. پُر سخن و معنادار. و آری، «هنوز آواز میآید به معنی از گلستاناش». شما هم این افشاری مرکب را بشنوید. (هنوز دوست دارم تا مدتی موسیقی اتوماتیک با باز شدن صفحه پخش شود؛ به زودی به سیستم سابق بر میگردم، اما هنوز نه).
|
مطلب مرتبطی یافت نشد.