دموکراسی و اسلام

امروز اولین جلسه‌ی آغاز ترم جدید بود. وقتی که می‌خواست وارد آسانسور بشوم، استاد درس «دموکراسی و اسلام» عبدالوهاب الافندی هم همراه‌ام بود. کلاس خلوتی داریم. برای هشت نفر دانشجو جان می‌دهد که استاد را ذله کنند. البته کلاس ما فقط دو موجود پر سر و صدا دارد که سرشان برای بحث درد می‌کند: من و امتیاز خان. بقیه‌ی دانشجوها از این قماش نیستند و اصولاً چندان سابقه و زمینه‌ی مطالعاتی عمیق در این مقولات ندارند. تازه دارند می‌فهمند اسلام یعنی چه. یکی از هم‌کلاسی‌های ما آمریکایی است و داشت مثال می‌زد که رد صلاحیت محمدرضا خاتمی نمونه‌ای است از تناقض اسلام و دموکراسی!! جالب است که رفتار شورای نگهبان در جریان انتخابات حتی موضوع بحث‌های یک محفل آکادمیک را هم این‌طور متأثر می‌کند. امروز علی‌رغم بحث کوتاه دو سه ساعته‌ای که داشتیم مرور فشرده‌ای از وقایع سیاسی ایران در قرن بیستم و آغاز قرن بیست و یکم داشتیم. برای استادمان خیلی جالب بود بداند شیخ فضل‌الله نوری پدر بزرگ کیانوری رهبر حزب توده‌ای ایران بوده است. مجالی حاصل شود فشرده‌ای از رووس مطالب کلاس را خواهم آورد. ساعتی پیش در بالکن طبقه‌ی چهارم داشتم قدم می‌زدم و صبحانه‌ام را می‌خوردم. همین طور که به آسمان زل زده بودم، ناگهان احساس کردم آسمان اینجا چقدر صاف و شفاف است! انگار اینجا زمین کروی‌تر از ایران است! با خودم می‌گفتم هر کجا باشم آسمان مال من است، اما انگار اینجا آسمان بیشتر مال من است تا در ایران. خدا به همه آسمان بدهد هر چقدر دل‌شان می‌خواهد. آسمانِ همه‌تان افزون باد.

بایگانی